طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

تندتند وسایل را جابه‌جا می‌کنم، قلم را ماهرانه در دست می‌چرخانم و روی کاغذ پیش می‌برم. زیر چشمی نگاهت می‌کنم تا مطمئن شوم داری مرا نگاه می‌کنی. لبخند که می‌زنی قند توی دلم آب می‌شود که حتما خوشت آمده است از کارم.
دست خودم که نیست, تو مرا اینگونه آفریده ای که هی دوست داشته باشم دوست‌داشته شوم، هی دوست داشته باشم تشویقم کنند و به به و چه‌چه ببندند به ناف کارهایم.
اصلا غصه ام می‌گیرد وقتی کسی گیر بدهد و ایراد بگیرد. حتی وقتی می‌دانم که درست می‌گوید و فلان جای کارم کم و کسری دارد، باز هم دلم می‌خواهد زمین دهان باز کند و انتقاد کننده را در خود جای دهد.
خودم می‌دانم این آن بنده ی ایده‌آل تو نبود ولی بعضی وقتها اینطوری می‌شوم دیگر.
ولی خودمانیم تمام تشویق ها و تمجیدهای دیگران به پای یک لحظه لبخند آرام تو نمی رسد.
وقتی نگاهت می‌کنم و چشمم گره می‌خورد به زیبایی چشمان خندانت، وقتی سرت را میچرخانی طرف فرشته ها و بی آنکه حرفی بزنی میفهمانی‌شان که دیدید بنده ام چه کار خوبی کرد! وقتی میزنی روی شانه‌ام که یعنی دست‌مریزاد! میخواهم بال دربیاورم از خوشحالی. اصلا واژه خوشحالی جای دیگری ندارد غیر از همینجا. واقعا چه ارزشی دارد آدمهای دیگر خوششان بیاید یا بدشان وقتی می‌دانم که تو شاهد تمام لحظه‌هایی؟! فکرش را بکن تو باشی و من و آن طرف تمامِ تمام آدم‌ها! وااای چه زیبا صحنه ای می‌شود! آن وقت محکم دستت را می‌گیرم... نه اصلا دستم را حلقه می‌کنم دور کمرت و عاشقی‌ام را به رخ همه می‌کشانم که ببینید معشوقم از من راضی ست!
خدایا خودم می‌دانم اینجور لحظه ها خیلی در زندگی‌ام کم‌اند. یعنی خودشان کم نیستند ها! من هی همان دم آخر خرابشان می‌کنم با توجهم به این و آنی که غیر تو هستند. خودت که خوب می‌دانی چقدر پشیمانم، پس مرحمت کن و بالاترین حال انقطاع از همه به سوی خودت را نصیبم فرما که تو سخی ترین هدیه‌کنندگانی

آمین یا رب العالمین

زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا
حتی سرکلاس عرفان نظری هم با استاد بحثم می‌شد که چرا باید قبول کنم یک نفر به فلان کشف و شهود رسیده که بعد بخواهد به زور تحت استدلال های شبه منطقی بچپاندشان و درست بودن شهودش را برایم اثبات کند؟! من نهایتا می‌توانم بگویم فلانی آدم دروغ‌گویی نیست پس لابد یک چیزی دیده که برای خودش حجت است. همین!

هر بار هم که با مادرم روضه خانگی زنانه شرکت می‌کردم، در تمام مدت اضطراب در چهره او موج می‌زد که نکند با خانم‌جلسه بحثم شود سر همین تعریف حکایت ها و خواب های این و آن.

با تمام این حرف‌ها می‌دانم که این نظر شخصی ذهن چارچوب‌بسته و منطقی من است و نه آن عرفا و نه آن خانم‌جلسه ها، هیچ کدام گناهی مرتکب نشده‌اند تا وقتی که نخواهند آن حرف ها را به عنوان اصل دین به دیگران بقبولانند.
ماجرای حاج محمود کریمی دوست‌داشتنی هم از همین دست است.
اگر من بودم هیچ وقت وسط روضه حکایت تعریف نمی‌کردم ولی او من نیست و خیلی های خیلی زیاد دیگر هم من نیستند و امامشان را دلی و لاتی دوست دارند.

و بعد هم توضیحات منطقی حاجی که به طور واضح مشخص کرد نه عمدی در کار بوده و نه حتی، با نگاهی از زاویه دیگر، تقصیری.

این وسط سیل توبیخ ها و شماتت های بیش از حدی که پیرغلام خوش فکر و انقلابی دستگاه ثارالله را هدف قرار داده آدم را بدجور یاد روند گیردادن ها به ایشان بعد از موضع گیری های صریحشان در فتنه ۸۸ تا به امروز می‌اندازد. گیردادن هایی که هر بار وجهی از زندگی حاج محمود را بهانه می‌کنند برای به انزوا کشاندن این نیروی فعال و تاثیرگزار و خالص انقلاب.
وگرنه انتقاد دارید، به روی چشم! او هم که پذیرفت اشتباهش را.

هرچند شأن حاج محمود بسیار بالاتر است اما لااقل همپایه ی سلبریتی های بی فایده برای اجتماعی که هر روز زیر تا بالای نظام و کشور و شهدا و همه چیزمان را به باد سخره و توهین می‌گیرند با او برخورد کنید. همانها که بعد با یک کلیپ زورکی عذرخواهی دوباره صاحب آنتن ملی صدا و سیما می‌شوند و در تمام مسائلی که هیچ تخصصی ندارند فرصت حرف زدن بهشان داده می‌شود و تازه برای چرندیاتشان میلیون میلیون پول بیت المال را هم تقدیمشان می‌کنند.

غلام حضرت ارباب که معامله اش با خود ارباب است و این تشویق ها و تهدید های آدم ها خللی در اراده اش ندارد ولی...

ولی خودمانیم آیا آنان که مساجد و هیئت‌ها و حرم ها را بسته می‌خواهند حالا دنبال گرفتن همین عرض ارادت های از راه دور هم نیستند؟ آیا نباید شک کرد که امروز کریمی و حکایتش بهانه باشد و فردا چیز دیگر؟

✍ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

#محمودکریمی
Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia
  • زهرا آراسته نیا

⚫ سلام بر خدیجه‌ای که بزرگ بود...

راهی جاده ی سعادت شد
کاروانی که بار او عشق است
ساربانت امین‌ترین مرد است
شک نکن مزد کار او عشق است

هرگز از خاطرت نرفت آن شب
که حرا مثل روز روشن شد
مردت آمد دلش پر از قرآن
جانت آماده ی شنیدن شد

کوثرت خیر هر دو عالم شد
برکتی بر زمین این قومی
السلام علیک یا مادر
که تو مادرترین این قومی

مایه افتخار زن هایی
اولین بانوی مسلمانی
مدعی‌ها اگر چه بسیار اند
تو همیشه اصیل می‌مانی

ثروتت قرض احسن دین شد
مهر تو یاور شریعت بود
چشم تاریخ محو نامت ماند
در حضوری که غرق شوکت بود

غربت و درد شعب کم می‌شد
تا که شعب نگاهت آنجا بود
رفتی و بعد از آن به جای عبا
کوه غم روی دوش طاها بود

زهرا آراسته‌نیا

  • زهرا آراسته نیا

💐#سحرنوشت ۵

🔸آرام آرام ورق می‌زنم برگ‌هایی را که لیاقت در آغوش کشیدن حرف‌های تو را دارند.
فکر کن! بین این همه کتابی که حرف‌های عجیب و غریب این و آن را در خود دارند، این ورق‌ها لایق حرف‌های پروردگار عالم شده‌اند.
✅من که فکر می‌کنم کار، کار درختی ست که مادر این کاغذهاست. لابد یک روزی سایه ای نثار رهگذری خسته و یا میوه ای تقدیم کودکی گرسنه کرده است که حالا خیرش به این کاغذها رسیده.
🌹خط به خطش را نوازش می‌کنم، خوشا به حال کاغذی که حتی نوازشش پاکی می‌خواهد.
گوشم را نزدیک می‌آورم، صدای توست که تک تک حروف را برایم زمزمه می‌کند و من همه را می‌فهمم، انگار نه انگار که عربی نمی‌دانم!
مگر می‌شود زبان معشوقت را نفهمی؟ اصلا عاشقی رسم‌الخط خودش را دارد و تنها وقتی حرف‌های معشوق را فهمیدی یعنی عاشقی.

⚜️این‌طور نگاهم نکن! می‌دانم خیلی وقت‌ها حتی ترجمه کلامت را نفهمیده ام. ولی به خودت قسم حتی آن وقت‌ها هم عاشقانه دوستت داشته‌ام.
صدایت هنوز در گوشم می‌پیچد و من مست می‌شوم و سرم میافتد روی شانه‌ات.
💠ببین باز هم کار دست خودت دادی با این بنده‌نوازی‌ات! منِ سربه‌هوا کم بود، حالا باید منِ مست را هم تحمل کنی!
انگشت‌هایت را حس می‌کنم روی گونه‌های دلتنگی‌ام.
درست همین حالا که یکی یکی بدی‌هایم توی ذهنم رژه‌ می‌روند، درست همین حالا که پرده‌پوشی‌هایت دفعه به دفعه به یادم می‌آیند، درست همین حالا که ذره ذره از خجالت آب می‌شوم، خوشحالم که صدای گرمت آنقدر مستم کرده که هیچ کس را جز خودت نشناسم و نخواهم.
❤️مهربان همیشگی‌ام، ممنونم که بودنت را به من می‌چشانی.

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

چه کسی فکرش را می‌کرد خودت به پدرم آدم کلماتی یاد دهی تا با آن ها برایت دلبری کند و اشتباهش را ببخشی. من که فکر می‌کنم آن لحظه بود که فرشته‌ها حساب کار دستشان آمد و فهمیدند این موجود دوپای محدودِ وابسته به خوراک و پوشاک، شده است معشوق اصلی خدایشان.

حالا دیگر نوبت آدم بود تا جواب این همه محبت را جلوی چشم کائنات جوری بدهد که خدا برای خلقت او به خودش آفرین بگوید.

توبه برای جبران عاشقی های این چنین خدایی خیلی کم است باید به فکر ارزش افزوده ای برای توبه هایش می‌بود. آدمِ از گناه برگشته، آدمِ شرمگینِ سرافکنده، حالا عذرخواه از خط خارج شدن‌هایش بود، درست مثل حالای من. این نواده ی هرگز ندیده ی حضرت آدم، در عبور از تمام لحظه های تاریخ، گوشه تاریک خانه اش نشسته و مشق در مسیر ماندن می‌کند.

هر بار که سرم به سنگ می‌خورد آغوش توبه‌پذیرت را به سمتم باز می‌بینم و دلم غنج می‌رود منت کشی‌های آشتی‌کنان را.
اما بعد ته دلم خجالت دل‌شکستنت، امانم را می‌برد. باید تضمینی بدهم که کنارت ماندنم را به این سادگی ها بی خیال نمی‌شوم.

عهد می‌بندم با چشم‌هایت که جز آنچه تو دوست‌تر می‌داری از من نبینند. به تلافی آن همه مرامی که جلوی ملائکه ات خرج منِ پرادعای سرتاپا نیاز کردی، حالا باید چنان عاشقانه تو را بخواهم که روی تمام ورودی‌های قلبم حک شود: «ورود هرگونه غیرخدا، ممنوع»

اصلا گناه که هیچ، باید از مباحت هم چشم بپوشم تا شاید پرونده ام آن‌قدر با ستاره های مستحب و واجب بدرخشد که فرشته ها خیره خیره ذکر سبحان الله سردهند.
من می‌خواهم، همه این چیزهای خوب را می‌خواهم، اما تا یاری و هدایت و تذکر دوچندان خودت نباشد معلوم نیست عاقبتم چه خواهد شد.
پس از من مگیر توفیق اِنابه‌ را ای هادی تمام مُنیبین.

*زهرا آراسته‌نیا*
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

دیدی چه شد؟ داشتم می‌افتادم ها! اصلا گمانم افتادم! افتادن یعنی همین دیگر؟! جهان دور سرت بچرخد و پایت روی هیچ چیز نباشد. آری! افتادم و اگر در آن لحظه ی بایسته، ناگهان دلت به حالم نسوخته بود و درست سر به زنگاه دستت را به طرفم دراز نکرده بودی، من حالا ته ته ته نیستی بودم.

اصلا یادم نمی‌آید صدایت کرده باشم. من که تمام تلاشم را کردم تو خبردار نشوی از لحظه سرپیچی‌ام، پس چطور... این چه سوال مسخره ای‌ است می‌پرسم؟! درست است که من تو را فراموش می‌کنم اما تو که عالِم بودنت و بیدار بودنت و مهربان بودنت، روز و شب و حالا و فردا بردار نیست.
هستی، درست آن لحظه که باید باشی و یاری می‌کنی درست آن لحظه که هیچ کس را یارای یاری نیست.
من تو را بارها بوییده‌ام، بارها و بارها توی آغوشت آرام گرفته‌ام، بارها نوازش دست‌های مهربانت را روی گونه های خیسم حس کرده ام، بارها چشم در چشم تو قول داده‌ام دیگر سر به هوا نباشم، اما...
از تو چه پنهان ته نگاهت یک پوزخندی می‌دیدم که یعنی می‌دانم سر قولت نمی‌مانی! و بی آنکه چیزی بگویی محکم جلویت می‌ایستادم و می‌گفتم: «نه! مطمئن باش! این بار هم از دستم در رفت وگرنه من و این حرف‌ها؟!»
حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم اتفاقا، خیلی هم زیاد من و این حرف‌ها! خیلی هم زیاد من و نافرمانی‌ات، خیلی هم زیاد من و افتادن هایم و هزاران بار شُکرت که در مقابل، خیلی هم زیاد تو و دست‌گیری هایت و به روی من نیاوردن‌هایت.
قلبم هنوز تاپ تاپ می‌کند و همین برای نوازش‌های دلبرانه تر تو کافی‌ست. همین کافی‌ست تا سرت را بیاوری کنار گوشم و آرام بگویی: «بی‌خیال! به هیشکی نمی‌گم چی دیدم فقط پیشم بمون» و من هق هق کنان سرم را بالا و پایینی کنم که یعنی: «چشم قولِ قولِ قول!»

تو را نمی‌دانم ولی خودم دیگر خسته شده ام. بیا و دیگر نگذار از کنارت جم بخورم. کاش اصلا این اختیار لعنتی را به من نداده بودی و می‌شدم یکی از تمام مخلوقاتت که بی آنکه بدانند می‌روند و تا کمال کوتاهشان می‌رسند.
من شدم انسان که ازفرشته ها بالاتر بپرم، شدم انسان که با تو بودن را انتخاب کنم، شدم انسان که مختارانه دست تو را رها نکنم اما...
شرمنده ام، ای مختار دانای مهربان.
اعتمادی به قول‌های من نیست و باز هم هر که صدایم کرد دنبالش راه می‌افتم و از تو دور می‌شوم. تو بزرگی کن! کمکم کن لذت برگشتن به آغوشت را از خودم دریغ نکنم، ای ملجأ تمام دورافتادگان

✍️ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

دستم کوتاه است. آن قدر که هرچقدر هم روی تُک پا بایستم به تو نخواهم رسید. من که تازه این را فهمیده‌ام اما تو آنقدر حواست جمع است که بین من و خودت آدم‌هایی را گذاشتی که خم‌ شوند و دستان کوتاه مرا به دستان آسمانی تو پیوند دهند وگرنه جهانِ مملو از بودنِ تو کجا و دنیای پر از نیستیِ من کجا!
ساعت که هشت می‌شود، روز که به هشتم می‌رسد، شمار دعاهایم که هشت تا می‌شود، برای من کافی‌ست تا چیزی در دلم نقاره بزند و ضربان قلبم تندتر شود و لبهایم زیباترین ترانه‌ها را سر‌دهد که: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...
آن وقت است که خانه برایم تنگ می‌شود و هیچ جا برایم مشهد نخواهد شد.
همین یک سلام کافی‌ست تا اباصلتی شوم شنیدن احادیثش را، دعبلی شوم سرودن مقامش را و کبوتری شوم دانه‌چینی الطاف کریمانه‌اش را که هرچه فیض قرار است قسمت زندگی‌ام گردد به واسطه حضور روشن اوست.

دستم را کودکانه به دستش می‌سپارم تا آقایی کند و با خود ببردم در خانه ی خدایی که خیلی خیلی بزرگ است.
می‌دانم خدا، آنقدر دوستش داری که با دیدن روی ماهش، حیفت بیاید شادی چشم در چشم شدنتان را با نبخشیدن مزاحم ناچیزی چون من خراب کنی.
اصلا خودشان گفته اند شرط به حصن الله وارد شدن، دست در دست شمس الشموس بودن است و همین است که حتی دوست داشتن خدایم را کرم آقای سرزمینم می‌دانم.

خدایا، ای رازق کل مرزوق، رزق عاشقی رضایت را از من مگیر...

✍ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا
#سحرنوشت ۷

سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟

چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟!
مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟
اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟
یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟
قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هدیه می‌کنی.
همانی که هنوز از دسترس من خارج است و نتوانسته‌ام با بی‌حواسی‌هایم خرابش کنم.
می‌شود بیشتر مراقبم باشی؟ می‌شود حالم را بگیری دست خودت و از دسترس اطفالی چون من دور نگهش داری؟

بگذار دستت را بگیرم. ترس ورم داشته. حس می‌کنم یک من، درون من در کمین تمام خوبی‌هایم نشسته‌ است. کم کم حتی باید آرزوهایم را از خودم پنهان کنم.
چه خوب می‌شد هم حالم را و هم خودم را همیشه توی آغوشت پنهان کنی.

سرم که روی شانه های تو باشد آرامم. آنقدر که اشک مهمان چشمانم می‌شود. از همان اشک‌های عاشقانه ای که داغی‌شان را تا عمرداری فراموش نمی‌کنی و دلت می‌خواهد خیسی‌شان را تا همیشه به یادگار داشته باشی.

بگذار امروزم پر از لحظه های در آغوش تو بودن باشد. بگذار آرام آرام در گوشت نجوا کنم عاشقانه‌هایم را ای کسی که شاهد تمام نجواهایی!

✍️ زهرا آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia
  • زهرا آراسته نیا

🌹 *سحرنوشت ۶*

آسمان بوسه زد به روی دلت
ربنا آتنا سبوی دلت

یاد تو از خیال شهر گذشت
مست شد کوچه‌ها به بوی دلت

استخاره زدم به چشمانت
تا شوم گرم گفتگوی دلت

کنج خانه، دخیل سجاده ست
عاشقت غرق جست و جوی دلت

اشهد انک خدای منی
اشهدُ روی من به سوی دلت

تشنگی در دلم زبان واکرد
روضه ای خواند با گلوی دلت

روضه تا سمت علقمه پیچید
مشکی افتاد روبروی دلت

با خودش گفت با غم بسیار:
نرود کاش آبروی دلت!

بغض سنگین توست باران شد
من بمیرم، چه هاست توی دلت!

به خودت میدهم قسم شاید
بپذیری مرا به کوی دلت

نام تو بردم، آسمان، من شد
آسمان بوسه زد به روی دلت

✍️ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

#سحرنوشت ۴

از تو چه پنهان حسودی‌ام گل می‌کند وقتی می‌بینم جیرجیرک‌ها زودتر از من عاشقانه‌هایشان را آواز کرده‌اند.
درست همان وقتی که من خواب بودم، درست همان وقتی که بیدار شدم و تندتند سفره سحری را مهیا می‌کردم، درست همان وقتی که در فکر تنظیم زمان برای خوردن آخرین لیوان آب بودم، جیرجیرک‌ها مشغول عشق‌بازی با تو بودند.
من، منِ همیشه مغرورِ خوداشرف‌مخلوقات‌پندار، از جیرجیرک‌ها هم عقب افتاده‌ام.
زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند تا بفهمانندم آنقدرها هم چیز علیه‌السلامی نیستم!
با یک ویروس تمام دودوتا چارتای اقتصاد و کار و مدرسه ام به هم‌ می‌ریزد و حالا هم این جیرجیرک‌های سیاه زشت کوچک که در دل‌بری از تو با من کل گذاشته‌اند.
می‌بینی عزیزم؟! می‌بینی به چه روزی افتاده این مخلوق مغرورت؟! باشد! هرچه تو بخواهی. هرچه تو بگویی. ممنونم بخاطر عظیم‌ترین ابتلاهایت. ممنونم به خاطر عجیب‌ترین ابتلاهایت.
از این بدترش هم که باشد باز هم شکرت.
جای شکر هم دارد این که دلم را با یک جیرجیرک آنچنان بلرزانی که از لرزشش به نقطه امن آغوشت پناه ببرم.
اصلا این دل‌لرزه‌ها همه تمرینی‌ست برای لرزه ی عظیم روز رستاخیز.
تو از آن معلم‌هایی هستی که آموزشت و تمرین‌های کلاست هیچگاه تعطیل‌بردار نیست و سیستم «شاد» کلاست هیچ‌گاه قطعی ندارد و اصلا شاد بودن یعنی حضور همیشگی در کلاس تو.
فقط، لطفا پاسخ‌های مرا به آزمون‌هایت برای همیشه در پی‌وی خودت نگه‌ دار و آبروی این شاگرد تنبلت را نریز، ای بهترین سامان‌دهنده سامانه‌های عالم. #زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

#رمضان
#سامانه_شاد
#کرونا
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#متن_ادبی
#متن_عاشقانه

  • زهرا آراسته نیا