همین چند روز پیش سفارت فرانسه کشف حجاب بانوی ایرانی را اجباری می کند
امروز روزنامه های فرانسه توهین به پیغمبرمان را روا می دانند
خواهرم،
حالا فهمیدی حجاب تو یعنی تمام اسلام؟!
- ۳ نظر
- ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۶
همین چند روز پیش سفارت فرانسه کشف حجاب بانوی ایرانی را اجباری می کند
امروز روزنامه های فرانسه توهین به پیغمبرمان را روا می دانند
خواهرم،
حالا فهمیدی حجاب تو یعنی تمام اسلام؟!
گاهی بزنگاه است
گاهی درست همان وقتی ست که باید باشی
گاهی درست همان جایی ست که باید باشی
باید باشی و بیدار باشی
باید باشی و ایستاده باشی
فریاد باشی
غیرت باشی
هرچند خیلی ها نی می زنند و هیپنوتیزم می کنند بیداری چشمانت را
همان ها که هر روز بر طبل تفرقه می کوبند
حالا
داعیه دار وحدت شده اند و
هر فریادی را ضد وحدت می دانند
اینجا درست همان جایی ست که باید فریاد بزنی برائت از مشرکین را
این جا درست همان جایی ست که باید بدانی
رحماء بینهم درست یعنی اشداء علی کفار
این روزها بعضی ها از میان تمام تاریخ عاشق حدیبیه شده اند
و اصلا به روی ذهنشان هم نمی آورند طواف هروله آگین "عمره القضا" را
قسم به قلم
حالا درست وقتی ست که باید با هروله طواف کنیم گرداگرد عالم را
و زیر پاهای الله اکبرمان له کنیم تلاش های "کاریکاتوری" دشمنان الله را
که گاهی اگر حسینی نباشیم
فردا یزیدی خواهیم بود
می بارد از چشمان احساسم نگاه تو
غرق گلایل می کنم امروز راه تو
دارد خبرهای خوشی در گوش دریاها
موج خبرسازی که برپا کرد ماه تو
آخر عدو هم می شود خیری، خدا خواهد
وقتی که با دجّال همگاه است گاه تو
شب روی دنیا را گرفته، جغد می خواند
یعنی همین که زود خواهد شد پگاه تو
هی چکه چکه روی هستی مرگ می بارد
"نشکوا" از این غیبت...بگیرد کاش آه تو
هر هفته بزم ندبه مان جور است. نام ما:
کنعانی برادرها که گم کردیم چاه تو
برگ های سبز خُرد،
دسته دسته می شوند
تا کنار هم شوند
رخت سبز تازه بر
شاخه ی محمدی
این فقط نشانه ای
از لزوم وحدت
"امت محمدی" ست
می گفت:
از وقتی به مطرب ها و تیاتری ها گفتند "هنرمند" وضع فرهنگ مملکت این شد!
"دشمن فعلاً به صراحت با آرمانها کاری ندارد، اما...
اگر عقبنشینی بشود بعداً سراغ آرمانها هم میآید"
حضرت آیتالله خامنهای - 93/10/19
مراتع دلم پر شده از ساخت و سازهای غیرمجاز
خدایا،
برای اجرای حکم تخریب امیدی به نیروی اجرایی من نیست
خودت وارد عمل شو!
دی ماه همیشه فصل امتحان است
چه توی کلاس دانشگاه
جه روی خاک های هویزه ...
پ ن: 16 دی، سالروز شهادت شهید علم الهدی و همرزمانش
سیاهی شب آسمان دنیا را فراگرفته بود. اما در این گوشه ی دنیا، مردانی که سپیدی دل هاشان را سرخی خون ثارالله تضمین کرده بود، بیداری را با شجاعت به تصویر نشسته بودند.
بنا بود به دشمن تک بزنند. فرمانده همه را جمع کرد و گفتنی ها را گفت ... گفت که بازگشتی نیست ... گفت که همه رفتنی هستند ... گفت که هر کس نمی تواند، همین حالا برگردد...چند نفری را هم خودش راهی کرد، گفت شما زن و بچه دارید، باید برگردید، باید زنده بمانید!... و چهل-پنجاه نفر در سیاهی شب بازگشتند.
فردا خیلی ها آسمانی شده بودند و فرمانده، اسیر.
یازده سال گذشت
فرمانده آزاد شد و رفت طلائیه ... دوستان ، شیاری را نشانش دادند و نام تک تک شهدایی را که در آن به شهادت رسیده بودند، بردند.
ناله ی فرمانده دشت را ساکت کرد... دست هایش تند تند بر سر می زدند و اشک امانش را بریده بود.
- "چی شده؟
چرا تو سرت می زنی؟"
- : "این اسم ها که گفتید همان هایی بودند که آن شب بنا بود برگردند عقب! همه دوباره به خط برگشته اند! هیچ کس عقب نشینی نکرده" .......
یاد شهدای دزفول گرامی باد.
پ ن: این خاطره در دیدار مجمع پیشکسوتان بسیج نوجوانان دزفول با خانواده شهید سید احمد سیدقلندر بیان شده . که البته از ذکر نام فرمانده به دلیل خواست خودشان معذوریم! دانلود فایل صوتی
آن روز شهید سیداحمد سید قلندر هم در میان شهدای خفته در خاک طلائیه بود...در میان افرادی که فرمانده اجازه ماندن در تک را به آن ها نداده و گمان می کرد عقب نشینی کرده اند!
ولادتت را جشن می گیریم و آغاز ولایتت را هم.
افسوس
این جشن ها برای تو یاور نمی شوند