شعر کودکانه برای شهادت حاج قاسم سلیمانی
شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۴۷ ب.ظ
🇮🇷🌷🇮🇷
✌
یه دستم کتابه، توی اون یکی
یه پرچم که روش نقش یا مهدیه (عج)
قسم میخورم با همین ها یه روز
بشم دشمن هرچی نامردیه
بابا توی هیئت بمون یاد داد
چجوری جلو ظلم قد میکشن
مامانی نگاهی بمون کرد و گفت
مث حاج قاسم الهی بشن
بهت قول مردونه میدیم که ما
همه، حرفای خوبو از بر میشیم
شبیه تو میشیم برای وطن
شبیه تو سرباز رهبر میشیم
✍ شعر: زهرا آراستهنیا
#حاج_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
#شعر_کودک
@arastehnia
حاج قاسم
سراینده: محمد امیری اردکانی
شده ایامِ گل و فصل بهاران، قاسم!
حیف و صد حیف که دارم غم یاران، قاسم!
غمِ داغ تو بیفکنده به جانم شرری
که دگر نیست مرا تابِ فراوان، قاسم!
چند ماهی است که از هجر تو ای یار دلیر
اشک، جاریشده بر گونه چو باران، قاسم!
لیک هر وقت به روی تو نظر افکندم
من ندیدم ز تو جز صورت خندان، قاسم!
برق چشمان تو در خندهی پرمعنایت
به قمر مانَد و خورشید درخشان، قاسم!
فارغ از منفعت و حزب و جناحِ چپ و راست
شدهای در دل ما مرغ غزلخوان، قاسم!
بیجهت نیست که محبوبهی دلها شدهای
چون نبودی تو پیِ شهرت و عنوان، قاسم!
همه گویند تو را لطف خدا شامل بود
که به دلها شدهای حاکم و سلطان، قاسم!
شک ندارم که تو را باور و انگیزه نبود
جز دفاع از حرم و عترت و قران، قاسم!
نام نیکت شده آوازه به سردشت و به فاو
تا مریوان و طلائیه و بستان، قاسم!
بعدها نام تو شد ورد زبان مردم
در عراق و یمن و خطهی لبنان، قاسم!
سالها بود که در خانه نخفتی راحت
بود فرش و تشکت خاک بیابان، قاسم!
تو به مردان عرب درس شهادت دادی
همچو تمار و ابوعمره[1] و سلمان، قاسم!
بخت، همراه تو میبود که اندر ره دین
دستوپای تو نشد در هم و لرزان، قاسم!
خبرم هست چهسان خونجگر خوردی تا
بدهی لشکر حق را سروسامان، قاسم!
بود در لشکر بیمرز تو از تُرک و عرب
تا به کُرد و عجم و گیلک و افغان، قاسم!
پشت این لشکر بیمرزِ تو پنهان باشد
حکمت و منطق و اندیشه و برهان، قاسم!
سالها در پی نابودی داعش بودی
تا زدی ریشهی او از کف و بنیان، قاسم!
نکشیدی تو ز دامان شهیدان دستت
تا شوی جاریه در خیل شهیدان، قاسم!
عاقبت جام شهادت که پیاش میگشتی
شد نصیب تو به یکلحظه چه آسان، قاسم!
خوش به حالت که به خیل شهدا پیوستی
هست منزلگه تو روضهی رضوان، قاسم!
بعدِ مرگت شده دشمن چه وقیحانه بسیج
تا که تأثیر نهد بر سر اذهان، قاسم!
روز و شب در عجبم از چه گروهی نادان
میکنند نقش تو را خِفیه و کتمان، قاسم!
آفرین بر زن و مردی که به خوانِ کرمت
نمکی خورده و نشکسته نمکدان، قاسم!
چونکه در ره خدا جسم و سر و جان دادی
مزد و اجرت شده لبریز ز انبان، قاسم!
لعن و نفرین بر آن دشمن دیوانهصفت
که تو را کرده بهخون، غرقه و غلتان، قاسم!
گر طبیبان همه یکباره بهصف برخیزند
داغ مرگت نشود مرهم و درمان، قاسم!
بعد مرگ تو خودم شاهد و ناظر بودم
دشمنت گفت چهسان یاوه و هذیان، قاسم!
همه دیدند چهسان دشمن بیرحم و پلید
شده از کار بدش کور و پشیمان، قاسم!
سخت باور بتوان کرد که از داغِ غمت
شده اینگونه وطن، زار و خروشان، قاسم!
در رگ مردمِ دلداده و پاکیزهسرشت
خونِ پاک تو شده جاری و جوشان، قاسم!
از فلسطین و یمن تا به عراق و شامات
قابِ عکست شده آیینهی میدان، قاسم!
از وجود تنِ صد چاک و حریم و حرمت
ملک کرمان شده چون ملک سلیمان، قاسم!
شهر کرمان شده پروانهی شمع حرمت
بسکه باشد حرمت روشن و تابان، قاسم!
آنکه بعد از تو علمدارِ «سپاهِ قدس» است
هست از جنس تو، از خاک خراسان، قاسم!
انتقام تو گرفتیم و بگیریم از نو
سخت و بیوقفه و یکباره چو طوفان، قاسم!
با تو هر کَس که به دل عهد اخوت دارد
گر دهد سر، نرود از سر پیمان، قاسم!
هر عزیزی که به راهِ تو قدم بنهاده
کن دعا تا نشود خسته و لنگان، قاسم!
کاش میشد که شفیع من بیچاره شوی
تا به محشر نشوم مات و پریشان، قاسم!
شرححال تو اگر کامل و مکتوب شود
بشود صد سند و دفتر و دیوان، قاسم!
تو ببخشا به «امیری» که چنین اَبیاتی
نیست اندرخورِ اسطورهی ایران، قاسم!
[1] - میثم تمار و کیسان ابوعمره (کیان) از شخصیتهای ممتاز و اثرگذار قیام مختار که اصل و نسب ایرانی دارند.