طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

سحرنوشت ۹

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۳ ب.ظ

دیدی چه شد؟ داشتم می‌افتادم ها! اصلا گمانم افتادم! افتادن یعنی همین دیگر؟! جهان دور سرت بچرخد و پایت روی هیچ چیز نباشد. آری! افتادم و اگر در آن لحظه ی بایسته، ناگهان دلت به حالم نسوخته بود و درست سر به زنگاه دستت را به طرفم دراز نکرده بودی، من حالا ته ته ته نیستی بودم.

اصلا یادم نمی‌آید صدایت کرده باشم. من که تمام تلاشم را کردم تو خبردار نشوی از لحظه سرپیچی‌ام، پس چطور... این چه سوال مسخره ای‌ است می‌پرسم؟! درست است که من تو را فراموش می‌کنم اما تو که عالِم بودنت و بیدار بودنت و مهربان بودنت، روز و شب و حالا و فردا بردار نیست.
هستی، درست آن لحظه که باید باشی و یاری می‌کنی درست آن لحظه که هیچ کس را یارای یاری نیست.
من تو را بارها بوییده‌ام، بارها و بارها توی آغوشت آرام گرفته‌ام، بارها نوازش دست‌های مهربانت را روی گونه های خیسم حس کرده ام، بارها چشم در چشم تو قول داده‌ام دیگر سر به هوا نباشم، اما...
از تو چه پنهان ته نگاهت یک پوزخندی می‌دیدم که یعنی می‌دانم سر قولت نمی‌مانی! و بی آنکه چیزی بگویی محکم جلویت می‌ایستادم و می‌گفتم: «نه! مطمئن باش! این بار هم از دستم در رفت وگرنه من و این حرف‌ها؟!»
حالا که فکرش را می‌کنم می‌بینم اتفاقا، خیلی هم زیاد من و این حرف‌ها! خیلی هم زیاد من و نافرمانی‌ات، خیلی هم زیاد من و افتادن هایم و هزاران بار شُکرت که در مقابل، خیلی هم زیاد تو و دست‌گیری هایت و به روی من نیاوردن‌هایت.
قلبم هنوز تاپ تاپ می‌کند و همین برای نوازش‌های دلبرانه تر تو کافی‌ست. همین کافی‌ست تا سرت را بیاوری کنار گوشم و آرام بگویی: «بی‌خیال! به هیشکی نمی‌گم چی دیدم فقط پیشم بمون» و من هق هق کنان سرم را بالا و پایینی کنم که یعنی: «چشم قولِ قولِ قول!»

تو را نمی‌دانم ولی خودم دیگر خسته شده ام. بیا و دیگر نگذار از کنارت جم بخورم. کاش اصلا این اختیار لعنتی را به من نداده بودی و می‌شدم یکی از تمام مخلوقاتت که بی آنکه بدانند می‌روند و تا کمال کوتاهشان می‌رسند.
من شدم انسان که ازفرشته ها بالاتر بپرم، شدم انسان که با تو بودن را انتخاب کنم، شدم انسان که مختارانه دست تو را رها نکنم اما...
شرمنده ام، ای مختار دانای مهربان.
اعتمادی به قول‌های من نیست و باز هم هر که صدایم کرد دنبالش راه می‌افتم و از تو دور می‌شوم. تو بزرگی کن! کمکم کن لذت برگشتن به آغوشت را از خودم دریغ نکنم، ای ملجأ تمام دورافتادگان

✍️ زهرا آراسته‌نیا

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

رمضان

روزه

سحرنوشت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی