مقتل از لالایی و مادر حکایت می کند
نیزه اما از جدایی ها شکایت می کند
با تمام کودکی حقا که آقا زاده است
از محبّان پدر روزی شفاعت میکند
- ۱ نظر
- ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۸:۳۵
مقتل از لالایی و مادر حکایت می کند
نیزه اما از جدایی ها شکایت می کند
با تمام کودکی حقا که آقا زاده است
از محبّان پدر روزی شفاعت میکند
این روزها آدم دلش داغ است، تب دارد
از بس که فرزندان قابیلی نسب دارد
این شیوه ی کودک کشی را از دل تاریخ
قابیل هم وقتی که می بیند عجب دارد
حتی ستاره زینتی بر آسمان ها نیست
وقتی که شش تیغ دوسر بر جان شب دارد
کرکس لباسی از کبوترها تنش کرده
تیری شبیه شاخه ی زیتون به لب دارد
از سکه هایش بوی خون می آید و از او
دنیا شمیم خنده هایش را طلب دارد
هرچند تیغ تو هزاران سر برید از ما
این طایفه صدها هزار «ام وهب» دارد
با دست خالی هم که باشد باز سِجّیلیم
ما کوه ایمانیم این شوکت سبب دارد
دیوار ندبه می شکافد عاقبت یک روز
شوری دعای ندبه با لحن عرب دارد
غرور و غیرت و مردی شده در خونمان محلول
مرا در خویش پیدا کن تو ای معنای هر مجهول
اگر چه خاطر کوچه پر از باران موشک شد
بیا شعر تری برچین ازین باران نامعمول
اگرچه جنگ و یا تحریم، ولی ما مرد میدانیم
مطیع حضرت رهبر که شد بر جان ما مسئول
شبیه خاطرات ما؛ یمن، غزه، حلب، موصل
ز شور عشق می ترسند خداوندان غرق پول
و جا ٕ مِن یمن صوتٌ لِطفلٍ مضطرٍ محذون
یقولُ الموت لِآلِ سعودِ قاتلٍ مخذول
و نحنُ شیعة یا صهیون! نُذَکّر یومَنا خیبر
و جیشُ المصطفی قادم، کَصاروخٍ لکَ مرسول
صدایت غرش تکبیر،جهان دلتنگ فریاد است
من و تو شعر طوفانیم شبیه شهرمان دزفول
#زهرا_آراسته_نیا
#روز_دزفول
#فارسی_عربی
زود بود اما زمان تغییر کرد
یا دعاهای خودش تأثیر کرد؟
پشت در تا شوکتش قامت کشید
آسمان در ارتفاعش گیر کرد
پیش مرگ حضرت عاشق شد و
عاشقی را بودنش تعبیر کرد
قرص نانی را که با دل پخته بود
قسمتش کرد و جهان را سیر کرد
خستگی ها را به تسبیحش سپرد
دانه ها را یک به یک تفسیر کرد
با نوای یا علی لالائی اش
طعم مولایی شدن در شیر کرد
تک گل ریحانه ی باغ فدک
داس را با خطبه ای تحقیر کرد
شک ندارم حیدر کرار را
یک نگاه مهربانش شیر کرد
مرکز ثقلی که خوبان را خدا
حول ناز محورش تطهیر کرد
آیه در آیه نزول اشک هاش
سوره ی آئینه را تقریر کرد
هر شهیدی از حرم تا آمده است
با خودش این نوحه را تکثیر کرد
کاش قبر مادرم پنهان نبود
می شد آنجا هم حرم تصویر کرد
تقدیم به سومین شهید مدافع حرم شهرم دزفول، "شهید علی حاجیوندغیاثی" و تمام شهدای مدافع حرم
جاری شده شرح غزل در سینه هاشان
صد مثنوی شور آمد از سمت صداشان
دنیای خاک آلود ما را درنوردید
موجی که برپا کرد اعجاز عصاشان
بگذار نامردان از آنها بد بگویند
همصحبتی با چاه عادت شد براشان
از سمت مغرب می رسد هر لحظه نوری
خورشیدهای مست از جام بلاشان
در کوچه های شهر ما لیلای مجنون
مردانه برپامی کند بزم عزاشان
وقتی که کام ما به تربت می گشایند
یعنی که جان ما فدای کربلاشان
بال فرشته اشکشان را عاقبت چید
مُهر شهیدان حرم خورده به پاشان
زهرا آراسته نیا
......
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما...
اصلا قرار نیست که زیباترم کنی
یا سوژه ی نگاه کس دیگرم کنی
زیبایی از درون خودم جلوه می کند
باید شبیه آینه ها باورم کنی
ابر سیاه پر تپشم، نم نمک ببار
با قطره های شوکت خود تا ترم کنی
شعر نجیب بودن من عاشقانه است
می ارزد عاشقانه اگر از برم کنی
باید مرا بغل کنی و مثل قصه ها
در قصر مخفی تن خود، دلبرم کنی
چادر، میان حادثه ها باش تا خودت
حرز دعای حضرت زهرا سرم کنی
وقتی که چشمان جهان را خواب می گیرد
هی ژست شیک آدمی جذاب می گیرد
می آید از سمت تباهی ها کسوفی که
نه روز، روشن؛ نه شبی مهتاب می گیرد
کم کم مسیر رود ها سد می شوند افسوس
تصویر پاک چشمه را مرداب می گیرد
هر گوشه از جنگل صدای زوزه می آید
از وحشتش زلف پری ها تاب می گیرد
در نیجریه شیعیان را می کشند اما
دنیا سکوت ممتدش را قاب می گیرد
آخر ولی عالم به کام عاشقان باشد
آن روز دنیا حالتی نایاب می گیرد
از سیب لبنانی لبهای تو لیلا جان
آخر لبم یک بوسه ی پر آب می گیرد
دلت پاک است اما حیف، به ظلمت اقتدا کردی
خدا خوب تو را می خواست، تو بی رحمانه تا کردی
دلی در گیرودار گندمت خاکی ترین می شد
به وقتی روسری را روی موها جابهجا کردی
نگاهی هرزه می چرخید جسمت را و بیهوده
برای بی گناهی هی دلیلی دست و پا کردی
صدای خنده های تو به خواب کوچه می پیچد
نمی خواهی ولی انگار دلی را بی خدا کردی
تو عاشق می شوی و بعد، به لفظ عشق حساسی
برای چشم معشوقت نجابت را دعا کردی
برای ماندن عشقت خودم را سخت پوشنادم
تو با آرایشت اما به عشق من جفا کردی
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام حضرت عاشق، سلام بر پیکر
به بوسه ای که لبی را رسیده از حنجر
ببین کلام خدا را دوباره نازل شد
به قدر سینهی مقتل؛ مُقَطَّعه، بی سر
عقیق سرخ یمانی به خاک و خون افتاد
و روضه میرسد اکنون به داغ انگشتر
دوباره شام و حرامی... ولی نه این دفعه
نشسته نام برادر به گنبد خواهر
سلام من به دو دستی که آب را پس زد
نه خنده کرده به دشمن، نه دست داده به شر
قسم به شاخهی زیتون که صلح یعنی تو
قیام سرخ گلویی مقابل خنجر
دوباره نوبت حجهای ناتمام آمد
مِنا مِنا به امید تو می رسد یاور
غزل فدای تو حالا حماسه باید خواند
رسیده قصهی ظلمت به انتها دیگر
برای صبح فرج عاشقانه حک کردیم
به روی بیرق خود؛ یا حسین، یا حیدر
آراسته نیا
با اشک و غضب اخبار این روزهای منا را دنبال می کنم....
... و آخر تابع له علی ذالک...
وحشت از واژه، از غزل دارند
آل نفت و دلار و بی دردی
واژه هایم نفس کم آوردند
زیر پای کثیف نامردی
دورهای طواف کامل نیست
بی نگاهی به جاده ی تاریخ
جان گرفته دوباره بوسفیان
باید این قصه حل شود از بیخ
هم قدم با صفای ابراهیم
سنگ ها می زنیم شیطان را
گرچه دستی شهید و پرپر کرد
در منا جشن عید قربان را
عکس ها دلخراش و غمبارند
تلی از کشته ها و زخمی ها
وزن این کوه له کند ای کاش
آل بی غیرت سعودی را