از صدای بلند موشک ها
شاید آن وقتها نفهمیدم
از کجا مرگ می شود پیدا
مادرم مضطرب صدا می زد
هی کجا می روی؟ بمان دختر!
چشم هایم به آسمان ... موشک،
در نگاهم شبیه یک کفتر
موشک بی ادب به هم زد زود
بازی کودکانه را با غم
جیغ هایم به آسمان پر زد
"استپ اینجا شهید شد یارم"!
موشک، این رسم آشنایی نیست
آخر قصه را چه بد گفتی
من که با تو بدی نکردم خب
شهر من را چرا تو آشفتی؟
- ۴ نظر
- ۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۹