طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

۴۵ مطلب با موضوع «متن ادبی» ثبت شده است

همیشه فکر می کنم مباحث علمی چقدر عاشقانه اند.... 

این روزها بال علم چه زود می تواند آدم را به خدا برساند ....

گلویمان تشنه شربت شهادت ماند ...و .... هر روز دانشمندی سبکبال به آسمان می پرد .....

چشم دیدن فکرت را نداشتند که مغزت را نشانه رفتند .........

.....و نفهمیدند که شکستند شیشه عطر را ....و جهان را عِطر تفکر و ایمان و اعتقادت سریعتر از پیش درمی نوردد......

ما فرزندان امامیم..... "بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود" ......

21 دی ماه، سالروز پرواز شهید مصطفی احمدی روشن گرامی باد

پ ن: نمی دونم وقتی سانتریفیوژهامون رو از بیخ و بن نیست و نابود می کنن خیال این عکس چندبار خواب از چشم سیاستمردانمون میپرونه؟!

  • زهرا آراسته نیا

تو را نفس می کشم

با شش های دلتنگی

و ها می کنم انجماد چشمان رویا را

چه بخواهی چه...

  • زهرا آراسته نیا

ایستاد و ندا سر داد:” آنان که پیشتر رفته اند باز گردند و آنان که هنوز نرسیده اند سریعتر بیایند”
و مگر نه این است که درگذشتگان تاریخ زودتر رفته بودند و آیندگان هنوز نیامده؟.

آری! ندای محمد(ص) در پهنای تاریخ از آدم تا هر روزمان جاری ست . باید برخواست … باید رسید … باید شنید… که علی ، امیر المومنین است.
به تمام فرهنگ لغت های جهان بگویید غدیر نه آبگیر که چشمه جوشان و زاینده ی عاشقی ست.
و مگر نه آن است که “و جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی” پس اکسیر زندگی را در قطره قطره جوشش غدیر باید جست که دست علی(ع) تنها راه اتصال ما با دست های بر افراشته ی پیغامبر اعظم است.
آیه اکمال دین را می خوانم و فرزندم کودکانه می پرسد ” مگر بنا بود شرّی به پیغمبر برسد که خدا وعده یاریشان را داده ست؟” و همین پرسش کافیست تا سقیفه و کوچه و ریسمان و صفین و جمل و نهروان ، محراب کوفه و تابوت تیر خورده ی حسن(ع) و گلوی تیر خورده ی اصغر … و سه نقطه های بی پایان زجرهای شیعه، آهنگ بغض هایم شوند و … لا یوم کیومک یا اباعبدالله.
و هنوز هم که هنوز است ابن ملجم های حافظ قرآن، سر می برند قرآن های ناطق را و نعره می کشند بغضشان با علی(ع) را .
عدالت عجیب تقارنی دارد با لحظه لحظه ی علی بودن و همیشه قابیلیان روزگار در پی سربریدن عدالتند.
و تو درست در نقطه ی عطف معادله ی روزگار ایستاده ای و انتخاب با توست . با علی می مانی و زخم های روزگار را به جان می خری و قدم به قدم در سرابالایی انتظار به کمال می رسی یا به قعر لذت های دنیا سقوط خواهی کرد؟
غدیر بوته ی امتحان هر روز ماست…


لینک همین مطلب در سایت دزمهراب

  • زهرا آراسته نیا
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیتُه وَ مَن عَلی دِیتُه وَ اَنَا دِیتُه؛

می خواهم بجویمت .... می خواهم بیابمت.... می خواهم بشناسمت ... می خواهم لمس کنم عشقت را .... می خواهم بمیرم برایت ....
وای  چقدر شیرین است مردن برای عشقت....می خواهم تنگ در آغوش بگیرمت...تنگ تنگ تنگ.

می خواهم نباشم حتی در خود.... می خواهم تمام تو باشی حتی در من.....

از بالای دارالاماره فریاد مسلم می پیچد تاریخ را و پر می کند حجم آگاهی ام را که با تو بودن درد دارد.... دردی سراسر افتخار .... و چند روز بیشتر نمانده تا " ما رأیت الا جمیلا"....

..... نه .... دیگر نمی گذاریم .... دیگر مسلم هایت را تنها نمی گذاریم .... دیگر قدر مسلم هایت را می دانیم تا برسانی اماممان را .... و ببینیم لبخندت را.... و در آغوش بکشیم تو را .... "بنفسی أنت" را لالایی کودکانمان می سازیم و از یاد نخواهیم برد؛ آنان که لیاقت مسلم را نداشتند امام را کشتند.

جانم فدای رهبر

  • زهرا آراسته نیا

دیروز
درست همین دیروز، زمان ایستاد
زمین تندتر از پیش چرخ زد
و اشک امانم را برید
درست همین دیروز بود که یک لحظه مُردَم….همان لحظه بود که بیش از پیش فهمیدم، زندگی ام به لبخند تو بند است آقا جان….
ای کاش هنوز هم تلوزیون های ما سیاه و سفید بود تا رنگ پریده تان را نمی دیدیم- رنگی که از چهره تان پریده بود و با خود آرامش میلیون ها عاشق را پر داده بود-
 آخر لبهای نا لایق ما کجا و دعا برای جان ذی قیمت شما کجا؟
ما لحظه شماری می کنیم روزی را که شما با آن نشانه ای که در دست راستتان دارید پرچم دار مولا صاحب الزمان باشید.
شما و تخت بیمارستان؟! نمی دانید بر دلهامان چه گذشت…
حالا دیگر نه ملیت معنایی داشت، نه حتی لباس و مقام و زبان… دیروز روز عاشقان شما بود.
دیروز روز عاشقان شما بود تا گرمای عشقتان را پر حرارت تر از هر روز در دلهاشان تجربه کنند.
خدا را شکر
لابد حکمتی داشت
همین چند ساعت کافی بود تا دوست و دشمن خوب خودشان را نشان دهند…
همین چند ساعت کافی بود تا ابرقدرتهای جهان به نظاره بنشینند پادشاهی امام ساده ی حسینیه نشین ما را بر دل های مردمان هموطنشان!
همین چند ساعت کافی بود تا از دلمان بگذرانیم “بأبی انت و أمی” ها را و شاید همین برای نسل جنگ ندیده ی امروز تمرین کربلایی شدن بود.
همین چند ساعت کافی بود تا کمی درد عشق را با لبهای جگر سوخته مان مزمزه کنیم.
همین چند ساعت کافی بود تا به دنبال “اللهم عجل لولیک الفرج” ها، “اللهم احفظ امامنا الخامنه ای” هم به ذکر قنوت هایمان اضافه گردد و تا همیشه باقی بماند.
همین چند ساعت کافی بود تا به رخمان بکشد چقدر غیبت مولامان طولانی شده است…
اَللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنا وَغَیْبَةَ وَلِیِّنا….

زهرا آراسته نیا
  • زهرا آراسته نیا
خطوط ممتد، همیشه برایم سوال می سازند: از کجا، به کجا؟
از منفی بی نهایت که انتگرال بگیری تا مثبت بی نهایت، می شود؛ دنیا! - مساحتی به وسعت ما - .
همیشه غصه پاره خط ها را می خوردم با آن گردی های توپر دوسرشان که محکومند به حدّ !
و امروز بدجور پاره خط شده ام!
فیثاغورث چه زجری کشیده با دیدن خط گذرنده از خطوط موازی!
کاش هیچ گاه چنین خطی نبود تا به رخشان بکشد فاصله را....کاش چشم خطوط موازی به هم نمی افتاد....

پ ن: کسب جایزه بزرگ ریاضی جهان توسط بانوی هموطنمان "مریم میرزاخانی" را به همه بخصوص عاشقان ریاضی تبریک عرض می کنم.
  • زهرا آراسته نیا

قسم به خشکی لبهای دخترکم که با زبان روزه در آفتاب سوزان دزفول قدم برداشت و شعار مرگ بر اسرائیل سر داد

قسم بر اشک های مادران شهرم که داغ موشک باران هایت را سال ها پیش با ذره ذره وجود مقاومشان تجربه کرده اند

قسم به آجرهای شهرم که پایتخت مقاومت می نامندش

قسم بر تاریخ پر صلابت پاکی ها

که تو پیروز خواهی شد

ابلیسیان روزگار، دروغی را علم کرده اند و به بهانه ی هلوکاست ، روزی چند بار در کوچه های شهرت هولوکاست می آفرینند.

هر چقدر هم که ماهواره هایشان گرداگرد زمین چرخ بخورند و سرگیجه بگیرند و گلوپاره کنند دروغ هایشان را ،

تنها یک اشاره ی ماهپاره ی حسینیه نشین ما کافی ست تا تا تمام معادلاتشان را به هم بزنیم و با موشک های تولید ملی مان به نابودی بکشاین گنبد آهنین شان را

که گنبد تنها برازنده ی بام مساجد الله است

تو رزمنده ی خط مقدم مبارزه با کفری ، این روزها که اصلی ترین وظیفه ی مسلمانان مسلح کردن توست.

غم به دلت راه نده  از بی خیالی شکم گنده های دشداشه پوش که  "اِن تَنصُروا الله وَ یُثَبِت اَقدامَکُم " حق است و وعده ی قرآن حتمی ست.

وقتی موشک های اسرائیلی سقف مدرسه ها و بیمارستان های تو را ویران می کند اشک می ریزم و اما در دلم شادم از این مستئصل بودن تمام سرویس های اطلاعاتیش که با آخرین تکنولوژی ها هم نتوانسته اند رزمندگان تو را و موشک های کوچک تو را ردیابی کنند و زورشان تنها به بچه ها می رسد .

و این ها همه نشانه های برای توست

صبور باش که صبح نزدیک است

  • زهرا آراسته نیا

سلام زخمی پیروز،

زاده سرزمین زیتون ، سالهاست که شاخه زیتون روی نوک کبوتری همیشه در پرواز تمثال آشتی و صلح جهانیان است و مدعیان دروغین صلح یادشان رفته که زیتون میوه سرزمین خونین توست. و امروز دیگر میوه خونین سرزمین توست...

سالهاست که در گیرودار دنیای لجام گسیخته واژه های دستمالی شده مانده اند و از تو به اقتضای سفسطه های پوشالی خود، تروریست ساخته اند و چشم هایشان را بسته اند بر نامردمان غاصبی که دیار تو را بی شرمانه تر از هر چه فکر میکنی به وجودشان آلوده اند.  و به تو، که هیچ ، حتی بر پاکی و مهربانی پیامبر الهی خود نیز رحم نمیکنند و ستاره شش پر داوود نبی را پیکان شش پری ساخته اند به سوی تو مخلوق معصوم خدا...

  • زهرا آراسته نیا

هم می‌زنم... آرام آرام ... دانه های برنج طواف می کنند و من ذکر می گویم

شب شهادت بانو خدیجه (س) است و نیت می کنم ثواب افطاری ام را شریک شوم با ایشان ...

یک آن دستم را دست ایشان می بینم و قابلمه ی شله زردم را دیگ ایشان...

راستی چه صفایی داشته افطاری هایی که میزبانش بانو خدیجه(س) بوده است و میهمانش حضرت پیغامبر(ص) در آن سال های قحطی مرد...

بانو دعایمان کن که در گیرودار فتنه های این عصر رنگ در رنگ هنوز هم دخیل سادگی سفره تان هستیم.

  • زهرا آراسته نیا

امشب که دلم گرفته... 

امشب که در ازدحام تنهایی خودم دارم له می شوم ....

امشب که سکوتم گوش دلم را کر کرده .....

امشب که بغضم چراغ قرمز شده سر راه واژه ها ....

امشب که حرفهایت لای همان پوشش قهوه ای زیپ دار منتظرم هستند ......

امشب که سرم را کمی بیشتر از روزهای پیش روی سردی مهر مهمان کردم .....

امشب که هیچ جای این دنیا جایم نیست ....

می خواهم بغلم کنی حضرت خدا ....

دارم می میرم ....

می خواهم تاب تاب عباسی کنم .... انقدر که بندازیم ..... نه در بغل مامان .... نه در بغل بابا .... من امشب فقط تو را می خواهم ......

آدم به پررویی من دیده بودی؟ ندیده بودی؟ مهم نیست! .... چون من خدا به مهربانی تو ندیده ام..... مطمئنم....

خدایا بغلم کن

  • زهرا آراسته نیا