- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۶:۲۳
چشم هایم بازند
و دلم از تپش آینه ها لبریز است
به خدا می رسم امشب
اگر از پنجره ها سمت اناری بدوم
و بخوانم در باد:
راز زیبای وجودم عشق است.
تو مرا با همه ی حافظه ها می یابی
و نرون های جهان خاطره ام را حفظ اند
من به سرشاری شب های دعا نمناکم
و ته کوچه ی احساس پر از واهمه ام
به سرخطّ کلام تو دخیل آوردم
تازه ایمانم و با یمن قدم های زلالت حالا
همه "أشهد" شده ام
من ،
تو را
لبریزم
هم میزنم... آرام آرام ... دانه های برنج طواف می کنند و من ذکر می گویم
شب شهادت بانو خدیجه (س) است و نیت می کنم ثواب افطاری ام را شریک شوم با ایشان ...
یک آن دستم را دست ایشان می بینم و قابلمه ی شله زردم را دیگ ایشان...
راستی چه صفایی داشته افطاری هایی که میزبانش بانو خدیجه(س) بوده است و میهمانش حضرت پیغامبر(ص) در آن سال های قحطی مرد...
بانو دعایمان کن که در گیرودار فتنه های این عصر رنگ در رنگ هنوز هم دخیل سادگی سفره تان هستیم.
یک عالمه حرف قشنگ و حسّ پرواز
یک نامه از یار رحیم و زندگی ساز
بر روی رحل چوبیِ کنج اتاقم
دارد صدایم می زند با لحن اعجاز
هر واژه اش با اینکه حرفش فارسی نیست
انگار می فهمد دلم معنای او باز
وقتی خدا با آن همه مهرش سخن گفت
هرسوره پر گل می شود هر آیه پر ناز
باید برای زندگی قرآن بخوانم
شادی ، سعادت ، ماندگاری گشت آغاز...
شعر از : زهرا آراسته نیا
نیمه ی ماه رمضان امسال هم نزدیک شد و خبری از دعوت برای دیدار با حضرت ماه نشد ...
نکند خورشید بیاید و باز هم دعوت نشوم.....
دلم
فدکی شده
روزی چند بار از دست فاطمه(س) خارجش می کنند
... نگران نیستم ، عاقبت حق به حق دار می رسد
12 تیر سالروز جنایت بیشرمانه آمریکا در حمله به ایرباس 655
یک صبح تابستانی و شوق پریدن
خوشحالی قبل از سفر در چهره دیدن
یک عالمه کودک ، صدای خنده هاشان
غرق عروسک می شود دریا به پاشان
توی هوا آمد هواپیما و بعدش
لبخند زیبایی زده با خط ردّش
یک دختر ناز و تپل با یک عروسک
رفته کنار پنجره تندی وروجک!
بر روی ابر پنبه ای لبخند بارید
برق نگاهش را به ماهی، نرم، تابید
یک گوشه اما ناو جنگی سربراورد
حس غریبی را به همراه خود اورد
حسی که مثل مرگ مثل غصه ها بود
حسی که از لبخند ماهی ها جدا بود
یکهو گلوله،یک هواپیما که افتاد
جسم نحیف دخترک بی هیچ فریاد
یکهو صدای انفجار و دود و آتش
ماهی بغل واکرده انگاری برایش
آراسته نیا -1392/4/11