طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

باران وحی روی دل ساربان چکید
دنیا نشست، لحظه ی اکمال دین رسید

احمد، نترس دست خدا یاورت شده است
خم غدیر شمه ای از کوثرت شده است

ذکر علی بگو و خزان را بهار کن
حق را میان عالمیان ماندگار کن

این آخرین پیام تو، اوج رسالت است
مهر قبول برگه ی ایمان، ولایت است

فردا بساط فتنه اگرچه به پا شود
دستان پشت پرده یقین برملا شود

جز کشتی ولای علی غرق می شود
عشقش میان خوب و بدی فرق می شود

تاریخ عدل خورده گره بر ولای او
شکر خدا که شیعه شده مبتلای او

گر عده ای به مال جهان خو گرفته اند
بر خون خلق، وجهه ی زالو گرفته اند

با نام دین به ریشه ی دین تیشه می زنند
قفلی بزرگ بر در اندیشه می زنند

ما در پی عدالت مطلق در عالمیم
نام علی که برده شود حُجر و‌ میثمیم

سیراب عشق می شوم از برکه غدیر
عاشق شهید می شود آخر در این مسیر

صدها قسم به خون سلیمانی شهید
بر لحظه ای که اشک خدا بر زمین چکید

بر بغض زخم خورده ملت، به سوگ نور
بر مشت های غیرت و بر ناله ی صبور

پایان این مناقشه تنها به دست ماست
دنیا به عشق می رسد این وعده خداست

قلب جهانیان بشود نورِ منجلی
حک می شود به پرچمشان واژه ی علی

راه غدیر می رسد آخر به نور عشق
یاحیدر است نغمه ی صبح ظهور عشق

  • زهرا آراسته نیا

زهرا آراسته نیا/ فقط یک دانشجو می‌داند، مشروط شدن و مشروطیت چه حسی دارد و تنها اوست که می تواند در چشمان مسئول آموزش دانشگاه نگاه کند و بغضانه! بگوید: صدور فرمان مشروطیت های پیش از تو سوءتفاهم بود!

اصلا به عقبه مشروطیت که دقیق شویم می بینیم همان مسئول آموزش ما را می گذاشتند فرمان مشروطیت بدهد خیلی مفیدتر از آنی می شد که «احمد قوام» از طرف «مظفرالدین شاه قاجار» خطاب به «مشیرالدوله»‌ی صدر اعظم نوشت. خودتان ببینید:
(جناب اشرف صدراعظم -- از آن جا که حضرت باری تعالی جل‌شأنه سررشته ترقّی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیّت و امنیّت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علماء، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید....)

شرط می‌بندم مشیرالدوله اصلا نفهمیده که احمد قوام چه نوشته! یکی نبوده بهشان بگوید به فکر خودتان نیستید، لااقل به فکر ما نوه نتیجه های بدبختت آینده سازتان باشید که مجبوریم این نوشته های سخت‌سختتان را بخوانیم و نمره امتحان تاریخ بگیریم!

من که می گویم هر چه بر سر مشروطیت آمد و اینکه مشروطه ی ما آن طور که شیخ فضل الله نوری می خواست «مشروعه» نشد به خاطر همین اصرار قدیمی ها بر سخت‌سخت نوشتن بوده که هیچ کدامشان نمی فهمیده آن یکی چه نوشته ولی به خاطر اینکه آبرویشان نرود دم برنمی آورده اند.
از این هم که بگذریم، آن وسط مسط های واژه های قلمبه سلمبه ی این متن عجیب غریب و باکلاس ماکلاس احمد آقای قوام، رسیدیم به آنهایی که مجلس ملی بناست از آنها تشکیل شود، شاملِ « منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علماء، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه»
یعنی خیلی شیک و مجلسی مشخص کرده که کلا یک سری #ژن_خوب از قدیم دور هم جمع بوده اند و حالا هم برای همان ها یک سفره جدیدی پهن شده و یک لقمه بیت المال است که بروبچز! به کف آورده اند و دور هم (ان شاءالله) به غفلت نمی خورند.
اعتراف می کنم آن زمانی که به تصویب بیست دقیقه ای برجام توسط علی شون! اعتراض می کردم این نامه وزین و سند تاریخی را نخوانده بودم وگرنه به جای آن همه جیغ و داد و مطلب نوشتن، لبخندی زده و مثل صحنه آخر فیلم های وسترن_دراماتیک سیگارم‌ را به پشت سر پرت کرده و در گرگ و میش یک غروب بارانی با خود می خواندم: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش» و در افق محو می شدم...

پ ن: با اعتراض مشروطه‌چی ها، خیلی بخش های نامه مظفرالدین شاه بعدا اصلاح شد.

  • زهرا آراسته نیا

چیزهای غربی از آنجایی که غربی هستند و غرب با غین شروع می‌شود و غین یک عالمه بعد از شین است و لذاست که همیشه جدیدتر از آن است، پس آنها هم همیشه جدیدتر و باکلاس‌تر از چیزهای شرقی هستند.
می‌دانم استدلالی به این محکمی تا حالا نشنیده بودید و هنوز در حال کف کردن هستید ولی خب باید بگویم استدلال به اینجا ختم نمی‌شود بلکه از آنجایی که چیزهای غربی باکلاس هستند باید خیلی خیلی با احترام و نایس با آنها برخورد کرد. یکی از موارد مورد نیاز برای ارائه برخورد نایس، عدم محاکمه چیزهای غربی در دادگاه های شرقی ست که اسمش را گذاشته اند «کاپیتولاسیون».
خدایی اسمی به این باکلاسی در کجای شرق پبدا می‌شود؟ این غربی‌ها حتی مجرم‌هایشان هم کاپیتان هستند!
این کاویتولاسیون یک چیزی در مایه های هشتگ #کاپیتان_مجرم_نیست خودمان است و اصلا مگر می‌شود کاپیتان‌ها مجرم باشند؟
فوق فوقش شاه یک مملکت شرقی وسط خیابان دلش غنج می‌رود بوسه ای از زیر اگزوز ماشین یک‌ غربی (همان کاپیتان خودمان) بزند و خودش را می‌کوبد به ماشین کاپیتان قصه و حالا یک وقت هم دیدید این وسط شاه شرقی می‌میرد که قطعا اصلا مهم نیست و مهم آن است که #کاپیتان_مجرم_نیست و تازه همین که دیه ی زه ماشینش را که با ضربه ی سر شاه مرحوم اوف! شده از خزانه تان برنداشته باید بروید آمون را شکر کنید! دیگر این جلافتا که انتظار تشکیل دادگاه و رسیدگی به قضیه در کشورتان را داشته باشید خدایی خیلی رو می‌خواهد!

نکته مهم اینکه این کاپیتان ها هم خودشان کاپیتان هستند و هم همه اموال و وسایلشان!
یعنی حتی اگر یک‌ سگ غربی هم پای بچه شما را گاز بگیرد، خب حتما احساس نیاز کرده و شما نه تنها حق نداری به سگ محترم غربی بگویی چخه بلکه گاهی لازم است پای دیگر بچه ات را هم بدهی بخورد شاید زبان بسته گشنه اش بوده خب!

خدایی قانون از این مترقی تر و حقوق بشرمندانه تر کجا پیدا می‌شود که مردانی از قوم شما پا را در کفش مخالفت با آن کردند و زدند این قانون را نیست و نابود کردند؟!

  • زهرا آراسته نیا

آراسته نیا: از عجایب روزگار ما یک موجود عجیب الخلقه به نام جهاد دانشگاهی است که از
شما چه پنهان جزو شیرهای مردادی است و ۱۶ مرداد متولد شده و‌ می طلبد که یک هپی بردز دی تو یو ای جهاد دانشگاهی عزیزِ بلند نثارش کنیم...
این که گفتم عجیب الخلقه از آن جهت بود که تا به حال هرچه جهاد و جهادی دیده ایم، یا تا زانو داخل خاک و خل بوده اند یا خواب و خوراک نداشته اند و وسط بیابان و کوه و کمرهای دور افتاده مشغول خدمت به مردم.
اما این یکی عموما درست در بهترین جاهای شهر برای خود دم و دستگاه راه انداخته و از جوانان مردم پول می گیرد تا در دانشگاه های غیرانتفاعی خود به آنها مدرک بدهد و سطح علمی جامعه را با پله‌برقی بالا ببرد اما تنها اشکالش آنجاست که همراه این مدرک ها کوزه‌ای برای گذاشتن مدرک دم آن و آبش را خوردن به عنوان اشانتیون داده نمی شود و لذا جوانان بدبخت پی از فارغ التحصیلی باید به دنبال کوزه مناسب زمین و زمان را بگردند وگرنه یک عالمه کار که همینجور ریخته!
اصلا درستش هم همین است. جهاد دانشگاهی که نباید خاک و خلی باشد!
پس ابهت علم و عالم چه می شود؟! چه معنی دارد هی این دانشجوها و از آن بدتر پزشکان سرشان را می اندازند پایین و می روند این ور آن ور رایگان کار می کنند و شأن اجتماعی خود را به خطر می اندازند؟!
آدم انقدر درس بخواند و بشود دانشجو بعد برود برای مردم کپرنشین آجر بیاندازد بالا و همینطور مفتی مفتی خانه بسازد؟ جهادی های دانشگاه همین کارها را می کنند که بعد آن یکی جهاددانشگاهی مجبور می شود برای بر هم نخوردن تعادل اقتصاد، هی دانشگاه غیرانتفاعی بزند و پول بگیرد. نهاد هم انقدر متعادل؟😉

  • زهرا آراسته نیا
کف پاتم، منم من، یاور ناب
چه کفشی بوده‌ام انصافا ارباب!

دگر رویین‌‌تنم از بس که هر روز
تحمل کرده ام من بوی جوراب

ز شُل‌بندی به وقت شوت گشتم
به سمت گُل به جای توپ پرتاب

نشستم پیش هر شلوار، ساکت
شدم سِت با رفیق باب و ناباب

اگرچه از کثیفی در عذابم
و عشقم بوده واکس و فرچه و آب...

خوشا پرگِل شوم ردّم بماند
به روی پرچم ظالم، شود قاب😎✌️
  • زهرا آراسته نیا

زهرا آراسته نیا/ از آنجا که ما کلا آدم‌های فهیمی هستیم و به اطلاعات زیادی دسترسی داریم و سریع می‌توانیم ته و توی هرچیزی را از گوگل و ویکی‌پدیا دربیاوریم، لذا تشخیص دادیم که دیگر نیازی به شورای نگهبان و بررسی صلاحیت داوطلبان انتخابات مختلف نداریم.

هرکس خواست بیاید کاندید بشود ما خودمان می گردیم به بهترینش رای می‌دهیم. حالا اینکه کلا یک هفته برای تبلیغات وقت هست و ما باید در همان یک هفته هم اسم هزاران نفر نامزد انتخاباتی را بشنویم و هم برویم با گوگل بشناسیمشان و هم بینشان انتخاب کنیم هم خیلی مهم نیست.

اینکه خیلی از آن هزاران نامزد هم اصلا تا به حال سابقه ای در اینترنت نداشته اند و ویکی‌پدیا خیلی هم که به خودش فشار بیاورد نهایتا بتواند بنویسد: فلانی، نامزد بهمان انتخابات بیسار! هم که اصلا مهم نیست. ها راستی اینکه خیلی آدم ها هم کلا گوشی هوشمند ندارند و کاری به کار نت ندارند هم که اصلاِ اصلا مهم نیست…!

می‌گویید اینترنت که صاحاب ندارد و هرکس می‌تواند بیاید یک پیج بزند و الکی الکی کلی چیزهای خوب به خودش و کلی چیزهای بد به دیگران نسبت بدهد و راست و‌ دروغش معلوم نباشد؟! خب بگویید به من چه؟!

تازه از این‌ها هم که بگذریم، ما چند نفر نماینده می فرستیم مجلس که هر قانونی دوست داشتند تصویب کنند. دیگر چه معنی دارد کسانی بیاید بررسی کنند که آن قانون ها با شرع و قانون اساسی مغایرت دارند یا نه؟! حالا اینکه من به خاطر شام خوشمزه ای که در ستاد فلانی خورده بودم بهش رأی دادم و فرستادمش مجلس و همین دیروز هم عکسش منتشر شد که وقت بحث و رأی‌گیری در مورد تصویب قانونِ نمی‌دانم چه، داشت با موبایلش مافیا بازی می‌کرد و فرت و فرت پست های اینستا را لایک می‌کرد و بعد هم یک ساعتی از خستگی ناشی از لایکیدن خوابش برده بود که اهمیتی ندارد.

بالاخره دورهم یک رأیی داده اند و یک قانونی تصویب شده، حالا یک عده بیایند بنشینند و روکنند آنها بین خواب و بیداریشان خلاف شرع و قانون اساسی مصوب کرده اند؟! خوبیت ندارد والا!

  • زهرا آراسته نیا

🔴چرا لالا لالا گل فندوق؟!

یادم نمی آید ولی مطمئنم آن زمانی که توی قنداق بودم و با صدای پر از خشِ پیرزن‌های فامیل، لالایی می شنیدم، وقتی به اینجایش می رسید که: «لالا لالا گل فندق، بابات رفته سر صندوق» و درست در همان وقت -بین رفت و برگشت های سریع و تهوع آور گهواره- بابا را می دیدم که نشسته وسط اتاق و چایی می خورد و دورش هم هیچ صندوق یا چیزی شبیه آن نیست، ونگ ونگ گریه ام بلند می شده که یعنی: « چرا به منِ طفل معصوم دروغ می گویید؟! »
کمی که گذشت هی از صبح تا شب با من تمرین می کردند که یاد بگیرم بخوانم: «یه توپ دارم قلقلیه... سرخ و سفید و آبیه» و تازه «مشقامو خوب نوشتم» و بعد «بابام بهم عیدی داد... یه توپ قلقلی داد» حال آنکه من هیچگاه نه توپی با ترکیب رنگ سرخ و سفید و آبی داشته ام و نه در آن عنفوان خردسالی مشقی نوشته بودم و نه بابا بهم عیدی، توپ قلقلی ای داده بود. و اصلا مگر کسی که مشقش را خوب می نویسد چیزی که بهش می دهند اسمش جایزه نیست؟! پس چرا دیگر قیمه ها را می ریختند توی ماست ها و جایزه را با عیدی سروتهش را هم می آوردند؟!

این وسط یک بزبزقندی ای هم بود که هیچ وقت نفهمیدم یک سبد علف جمع کردنش چرا به اندازه سه بار رفت و برگشت گرگ بیچاره تا دم خانه شنگول منگول و نانوایی و عسل فروشی و چندتا جای دیگر طول کشید؟ من که می دانم بز سر به هوا به اسم علف جمع کردن رفته بوده پاساژگردی و خونه ننه قلقله زن و یک توک پا آرایشگاه شنل قرمزی خانم و این همه سال ما را علاف سه تا بچه ی آی کیو پایینش کرده است!
مدرسه‌رو که شدیم، هفت هشت ده جلد کتاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» دادند دستمان که ما هی تویش می گشتیم تا به یک نصفه نقاشی برسیم و یک نفسی تازه کنیم بین آن همه کلمه و جمله.
ولی با تمام این حرف ها وضع ما خیلی خیلی بهتر از کودکان امروزی بود که مامان بابا و فک و فامیل فقط با گوشی هایشان برای آنها کلیپ لالایی و قصه پِلی می کنند و دیگر لذت صدای خش دار اما اورجینال شنیدن را هم ندارند.

#زهرا_آراسته‌نیا

پ ن: روز ادبیات کودک و نوجوان رو بهانه ای بدونیم برای ارزش دادن به فکر و اندیشه کودکانمون

پ ن۲: منتشر شده در پایگاه خبری تحلیلی دانشجونیوز

@arastehnia

Https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c

  • زهرا آراسته نیا
🔺متن سرود « لشکر فرشتگان »

آسمان چکیده در
روح مهربانمان
در دفاع دین شدیم
#لشکر_فرشتگان

هم‌کلام مریم و
همره خدیجه ایم
از مدینه تا به قم
فاطمه شفیعمان

دختران حیدریم
رسم ما #کرامت است
عطر ناب بندگی
در مشام جان روان

شور عشق کربلا
کام قلبمان گشود
خطبه‌خوان چو زینبیم
با نوای کاروان

ما ولایی و غیور
ایستاده همچو کوه
عاشقانه جان دهیم
پای انقلابمان

نقطه تلاقی
عقل و‌ عزت و‌ دلیم
آسمانی از هنر
در وجود ما نهان

در چهلمین بهار
در تشکل امین
عهد بسته ایم زنیم
نقش تازه در جهان

مهربان خانه و
#فاتح زمانه ایم
قلبهایمان شده
نذر صاحب الزمان

مست عطر نرگسیم
تا رسیدن ظهور
ما سفیر حرکتیم
پر امید و‌ پرتوان

شاعر: #زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia
  • زهرا آراسته نیا

امام رضا جان،

جرعه ای از آب سقاخانه من را بیمه کرد
باید اما بیمه را هر سال تمدیدش کنی!
😉

زهرا آراسته‌نیا

  • زهرا آراسته نیا

*یا حضرت صادق علیه‌السلام*

شد صداقت نمی از بارش باران شما
عقل آمد که شود دست به دامان شما

برکت علم به شاگردی درگاهت بود
شده مشهور اگر جابر حیان شما

شیعگی رزق عظیمی است که از دست شماست
خوشبحالم که شدم سالک دستان شما

می‌دود درپی‌تان بلبل طبعم شاید
کام او باز شود از یم الحان شما

حوزه‌ها هر طرفی ناشر افکار شماست
می‌توان گفت به این مملکت ایران شما

«قال صادق» شده راهی که تمامش نور است
منتشر می‌شود این نور به فرمان شما

موج دریای کلام تو بحارالانوار
غرر الحکمتمان شمه ی ایمان شما

دستمان بسته دخیلی به ضریحت در ذهن
تا شود قسمتمان بوسه به ایوان شما

گرچه موی سرتان سوخت ولی شکرش باز
از اسیری خبری نیست به طفلان شما

*زهرا آراسته‌نیا*

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا