- ۳ نظر
- ۱۷ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۸
دلم تنگ غزل های قدیمی ست
مرا با چشم تو حسی صمیمی ست
شدم درگیر فعل و انفعالت
لبت یک عنصر جذّاب شیمی ست
چشم هایم بازند
و دلم از تپش آینه ها لبریز است
به خدا می رسم امشب
اگر از پنجره ها سمت اناری بدوم
و بخوانم در باد:
راز زیبای وجودم عشق است.
تو مرا با همه ی حافظه ها می یابی
و نرون های جهان خاطره ام را حفظ اند
من به سرشاری شب های دعا نمناکم
و ته کوچه ی احساس پر از واهمه ام
به سرخطّ کلام تو دخیل آوردم
تازه ایمانم و با یمن قدم های زلالت حالا
همه "أشهد" شده ام
من ،
تو را
لبریزم
این روزها حالم غزلی ست
بغضی آرام همنشین تمام لبخندهای من است
گوش کن
صدای دلم خش دارد
قطعه ای از خدا
روی پاهایم تکان می خورد
و لالایی لب هایم را چشم می بندد
به صفرهای دنیای مجازی دل می بندم
شاید هوای بغض هایم بارانی شود
به زور بهشت را
از زیر پای حرف هایم بیرون می کشم
به ناهار ظهر می اندیشم و بادمجان های بی جان
که چطور لبخند بشوند روی لبها
و دیکته ای از درس زندگی
اینجا سهم من از هاست های دنیاست
باید بهترین کامپوننت شادی را نصب کنم
با رمز عبور " یا غفار"...