حالا من هم برای خودم یک شهیده ام!
وقتی که فحش های هر روزه ی کاربران نت را نوش جان کردم
وقتی تهمت های ناروایشان را سیبل شدم
وقتی واژه های عاشقانه ی شعرم را
پای اصطلاحات ناموزون سیاسی ذبح کردم
وقتی احساس نازک زنانه ام را
خشن تر از هر فریاد مردانه
راهی جبهه ی مجازی دفاع از ولایت کردم
وقتی 8 ماه تمام
تند تند روی ماشه ی صفحه کلیدم می فشردم ،
کتاب می خواندم ،
بحث می کردم ،
خون دل می خوردم
و
اشک می ریختم
دچاری هموطنانم را در موج های فتنه
وقتی بزرگترین خرج ماهانه ام می شد پول ایترنتی که
شب تا صبح و روز تا شب
شده بود ، جبهه ام
و بی هیچ نام و نشانی
لبیک می گفتم "أین عمار" رهبر را
لمس می کرد ؛ تمام وجودم، اضطراب شب های عملیّات را
و حس می کردم شهادت را
*
حالا
کوری چشم فتنه گران
بوسیدن عکس آقا را
یاد فرزندم می دهم
تا
سالهای سال
"آسیبی به این مملکت نرسد"....
- ۵ نظر
- ۰۷ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۹