از غصه اگر چه می رود از ما جان
بر روی لبت نشسته هی "بابا جان!"
لبخند بزن که حضرت زینب گفت:
روز پدرت مبارک ای یسنا جان
- ۰ نظر
- ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۸
از غصه اگر چه می رود از ما جان
بر روی لبت نشسته هی "بابا جان!"
لبخند بزن که حضرت زینب گفت:
روز پدرت مبارک ای یسنا جان
تقدیم به سومین شهید مدافع حرم شهرم دزفول، "شهید علی حاجیوندغیاثی" و تمام شهدای مدافع حرم
جاری شده شرح غزل در سینه هاشان
صد مثنوی شور آمد از سمت صداشان
دنیای خاک آلود ما را درنوردید
موجی که برپا کرد اعجاز عصاشان
بگذار نامردان از آنها بد بگویند
همصحبتی با چاه عادت شد براشان
از سمت مغرب می رسد هر لحظه نوری
خورشیدهای مست از جام بلاشان
در کوچه های شهر ما لیلای مجنون
مردانه برپامی کند بزم عزاشان
وقتی که کام ما به تربت می گشایند
یعنی که جان ما فدای کربلاشان
بال فرشته اشکشان را عاقبت چید
مُهر شهیدان حرم خورده به پاشان
زهرا آراسته نیا
......
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما...
شنبه 30 صفر 1437 هجری قمری، دزفول عاشورا بود. با همان شکوه، با همان حماسه... اشک هایمان منشوری بود برای انعکاس هزار باره ی غرورمان.
شهر زیر شانه های سید مجتبی آسمانی شد و دز، جَرَیانش را به موجخیز حنجره های لبیک یا حسین ما بخشید.
دائم غزل ها را من از نو می نویسم
با اشک پاک واژه از تو می نویسم
هر روز اسم تازه ای سرخ و کنارش
از ما و بار نام رهرو می نویسم
باغ شهادت باز درها را گشوده ست
اسب سفید و شَنگ بـِرنو می نویسم
هرچند تنها ماندم و گل پونه ای نیست
ازسیل غم، از نور ؛ هردو می نویسم
پشت تمام واژه ها یک جاده معناست
با فونت رویا، بُلد، "پاشو!" می نویسم