ای ناب ترین تلألو نور سلام
ای بر همه ی حماسه ها شور، سلام
ماییم و هوای پر زدن در حرمت
با حسرت و از فاصله ی دور سلام
زهرا آراستهنیا
- ۱ نظر
- ۰۹ مهر ۹۹ ، ۰۷:۵۳
ای ناب ترین تلألو نور سلام
ای بر همه ی حماسه ها شور، سلام
ماییم و هوای پر زدن در حرمت
با حسرت و از فاصله ی دور سلام
زهرا آراستهنیا
بسیار سخت است اینکه دلبر را نبینی
در اوج مستی دست ساغر را نبینی
آری! گنهکارم ولی نوکر که هستم
آقا دلت آمد که نوکر را نبینی؟!
«کالسکه نارنجی جان»
خیلیا با مهربونی و نامهربونی! سعی در منصرف کردن من از سفر اربعین داشتن و براشون کاملا بدیهی بود که بچه کوچیک رو نباید برد همچین جایی
ولی خب من که کلا بچه حرف گوش کنی نیستم و لذا از چندین ماه قبل یه کالسکه از سمساری محل خریدم و توی چندتا راهپیمایی بردمش تا امتحانشو پس بده و با چرخ و پیچ و همه جوارحش درک کنه که قراره کالسکه یه بچه انقلابی باشه و هرچی قبل از این بوده رو به دست فراموشی بسپاره و خدایی هم خوب از پسش بر اومد. احسنت جناب کالسکه نارنجی جان!
اولای مسیر حسابی عزت کالسکه رو داشتم و اجازه افزودن هرگونه اضافه باری رو به جناب همسر نمیدادم ولی کم کم و با دیدن کالسکه های زوار عرب و نحوه سوار شدن (شما بخونید آویزان شدن) سه چهارتا بچه سایز مختلف از یه کالسکه زپرتی، زیر چشمی نگاهی به کالسکه نارنجی جان کردم و خیلی زود فهمیدم که پوزخند جناب همسر هم نشان از افکار پلیدی چون من دارد و شد آنچه در تصویر میبینید ... اسرا بانو در خواب ناز بسر میبرد و ما هم از فرصت استفاده یا سوءاستفاده کردیم و کوله پشتیها رو با فاصله ایمنی گذاشتیم روی کالسکه و انقلابی در صنعت حمل و نقل رقم زدیم.
حالا این میون نگاه زائرایی که متوجه بیرون زدن دوتا پای کوچولوو از زیر انبوه کوله ها میشدن دیدنی بود!
پسربچه موکب دار عرب، دوید دنبالمو با عصبانیت کالسکه رو نگه داشت و به عربی چیزهایی گفت. مونده بودم متعجب که چی شده؟ دیدم خیلی جدی و عصبانی زد به پای اسرا و بعد به کوله اولی بعد کوله دومی و... تازه فهمیدم چی میگه!😁
دستشو گرفتم و از گوشه کالسکه اسرا رو که اروم اون زیر خوابیده بود و چیزی با سرش برخوردی نداشت نشونش دادم. نفس راحتی کشید و گفت هااا!
یعنی نزدیک بود به جرم له کردن کودک همونجا یه بمب به جامونده از داعش حرومم کنه!
چند قدم جلوتر یه جوون ایرانی نشسته بود و چای میخورد. نا نداشت تکون بخوره ولی تا پاهای اسرا رو دید عین برق گرفته ها از جاپرید! دیگه نموندم تا چیزی بگه و زود گفتم با سرش فاصله دارن خیالت راحت. نشست سر جاشو گفت آخیییش دلم سوخت براش!
مبینا هم مسئول این بود که حواسش باشه اگه پاهای نی نی تکون خورد یعنی بیدار شده و گریه میکنه و باید درش بیاریم وگرنه توی اون همهمه که صدای گریه ش اونم از زیر خروارها ساک شنیده نمیشد! 😁
پ ن: لطفا این عکس رو به دست یونیسف نرسونید حوصله تحریم جدید نداریم دیگه 😂
#اربعین
#arbaeen
📝 پای پیاده راهی کربلای عشق شدیم و مهربانی و ایثار و انسانیت را در سادگی موکب های عراقی به تجربه نشستیم.
به میهن برگشتیم و اما این سوی مرز رسانه ها از امکانات دولتی ای می گفتند که لااقل در مرز مهران، ما نمی دیدیم!!
ساعت نزدیک 12 نیمه شب بود که به خانه رسیدم. پیام های تلگرام را چک می کردم که رسیدم به یک پیام عجیب! "هرکس امکان اسکان زائران اربعین را دارد با ما تماس بگیرد!"
در لزوم انتشار مطالب و تصاویر پیاده روی و کنگره عظیم و جهانی اربعین شکی نیست
اما نکته مهم روش های این انتشار است
استفاده از تگ ها و کلمات کلیدی برای مطالب یکی از این راه هاست که البته تا کنون هم مورد استفاده فعالین فضای مجازی بوده.
اما شاید نکته ی مغفول مانده در این میان، این است که تگ هایی مثل #اربعین #محرم #امام_حسین و یا حتی معادل های انگلیسی آنها همچون #muharam و ... تنها درصورتی قابل استفاده اند که مخاطب با چنین مفاهیمی آشنا باشد و دنبال این مطالب باشد!
حال آنکه مخاطب غربی که اسیر دیکتاتوری رسانه ایست اصولا آشنایی ای با چنین مفاهیم و کلماتی ندارد که بخواهد سرچشان کند تا به مطالب ما برسد!
پیشنهاد عملی اینجانب استفاده از تگ های ظاهرا بی ارتباط با موضوع و عملا پرکاربرد جهانی در کنار تگ های معمول است. کلماتی مثل #LOVE یا حتی اسم اشخاص و اسم ابزارهای گوناگون!
کاربران با سرچ چنین کلماتی، ناخواسته به مطالب ما دسترسی پیدا کرده و آن وقت ...
البته این راه را بیگانگان طبق معمول خیلی قبل تر از ما در دشمنی هایشان علیه ما استفاده کرده اند. یادم نمی رود در ایام فتنه دنبال هر کلمه و مطلب علمی ای در اینترنت می گشتم ، جناب "گوگل" تصویر ناخوشایندی از سران فتنه را نشانم می داد!!
یک کاروانِ با غُــــل و زنجیـــر می رود
با بچّه های پیـر و زمین گیـــر می رود
با معجری که نیست، لباسی که سوخته
ناموس یــاس، آیه ی تطهیــــر می رود
*
حالا کنـــار جـــادّه این خــــانم عــرب
با یـــاد آن بانوی شمشیـــــــر می رود
موکِـب برای عرض ارادت بــه پـــای او
تا شــوش - قلعه ی دلگیـــر - می رود
یا دانیـــــال ، ای حرمت خانه ی علـی
یک اربعیـن برای تـو تفسیـــر می رود
90/10/25
پ ن: عربهای خوزستان هر ساله در اربعین حسینی مسیر اهواز تا شوش را با پای پیاده طی کرده و به زیارت حضرت دانیال نبی(ع) می روند . دیدن این صحنه های زیبا و عرفانی را به همه ی دوستان توصیه می کنم.
این شعر مال 10 ، 12 سال پیشه! ولی چون دوسش دارم و در ضمن دلم نمی خواست شب شهادت حضرت رقیه(س) تو وبلاگم روضه نداشته باشم ارسالش کردم. اشکالات ادبیش رو به بزرگی خودتون ببخشید لطفا.
یواش یواش، رسیدن
اون صورتای کبود،
آخ! بمیرم، پس چرا
رقیه توشون نبود؟