نگذاشت
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۴۹ ق.ظ
در خواست برگردد ولی مسمار نگذاشت
زخم تو کاری بود جای کار نگذاشت
زینب تو را میخواست تا روز عروسی
از آرزویش میخ، جز آوار نگذاشت
محسن اگر میماند عالِم بود حتما
حیف آن هجوم سخت نکبتبار نگذاشت
آزار تو جرم است اما باز این قوم
قلب تو را یک لحظه بی آزار نگذاشت
دست حسن میخواست بر قاتل بکوبد
تربیت والای تو هربار نگذاشت
حتما دعایت بود حالت خوب میشد
آن سنت الجار ثم الدار نگذاشت
بین در و دیوار ماندی بعد آن روز
حیدر سر غم هم به این دیوار نگذاشت
زهرا آراسته نیا