طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

دزفول

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ق.ظ

روی پل قدم می زنم

ذهنم جلوجلو می دود اما ...اصلا نگران زمین خوردنش نیستم ... به مهربانی آجرهای خشتی این پل ایمان دارم که قرن ها ست نماد ایستادگی شهرند و ایستادن رسم غیرت است و هرچه می گردم همپایی نمی یابم غیرت زنان و مردان دزفول را و ارادتم را صدا می کنم در شکوه یک سلام!

سلام به آنان که تاریخ انگشت به دهان مانده ایستادنشان را

سلام به آنان که تمام عمر کوچه در کوچه و خیابان در خیابان سینه زدند عاشقیشان را و علم رقصاندند بلندای ارادتشان را ...

 روزی ثابت کردند برای حسینی بودن سر و پسر و همسر می دهند که بنفس انت یا اباعبدالله...

بنفسی انت یا اباعبدالله که خانه هامان موشک خورد و فدای خیمه هایت

بنفسی انت که کودکانمان در گهواره تکه تکه شدند و فدای اصغرت یا اباعبدالله

بنفسی انت که جوانانمان اقتدا به اکبر کردند و نوجوانان‌مان به جای مدرسه در وسط میدان مین درس احلی من عسل را از بر نمودند

بنفسی انت که فتح المبین شکوه یا زهرای طایفه ای شد که سال های سال روضه ی فاطمیه بزم خانه هاشان بود

گفتم از جنگ برایم بگو! ...گفت از شانه های رفیع رزمنده هایی بپرس که هر بار وقت اعزام قلم دوشت می‌گرفتند ... آن روز سرشار عمو عباس می شد دزفول

گفتم از ترس برایم بگو! ... یادم آمد لحظه های اضطراب آژیر قرمز را ... سوت هواپیما هنوز هم خط می زند آرامش کودکی ام را ... و چه خوب که چترهای کوچک منور بودند تا سوغات جبهه ی پدر باشند و مهربانی آسمان را در دلم زنده نگهدارند.

گفتم از خدا برایم بگو! ... گفت از چادرهای پاره پاره ی مادران شهر بپرس که حتی خواب شب از تن پری‌زاده های رود دز جداشان نمی کرد...  نکند نیم‌شبی چاردیواری خانه لگدمال موشک های دیو سیاهی شود و فردا صبح وقت بیرون کشیدن تن بی جان، نگاهی به پیکر زهرائیشان بیافتد...

گفتم از دل برایم بگو! ... گفت از نوعروسانی بپرس که هنوز به حجله نرفته داماد رویایشان شهید برمیگشت...

گفتم از ستاره برایم بگو! ... سکوت کرد... اینجا به ستاره ها اعتمادی نیست ... هر کدامشان شاید موشکی باشد که آمده تا قایم موشک بازی بچه ها را برای همیشه به هم بزند...

روی پل قدم می زنم...

پشتم به شهیدان بهشت علی گرم است و روبرو صبح ظهوری ست که باید برای رسیدنش ملامحمدعلی جولا باشم و سربازی گمنام برای امام زمان ، پس دستی به ضریح علی مالک می کشم و... یا علی بایدگفت ایستادگی تا همیشه را.

خلاف فیلم های هالیوود، برای ایستادن و مقاوم بودن، نه تنومند بودن لازم است و نه اسلحه های عجیب و غریب. می شود پیرمردی نحیف بود و مثل آیت الله قاضی دزفولی با  یک خطبه - آن هم با لهجه ی دزفولی - لرزه بر اندام دشمنان انداخت ... آری می شود... با خدا که باشی هر کاری شدنی ست.

با خدا که باشی درهای علم و حکمت و معرفت یک به یک به رویت گشوده خواهند شد و می شوی شیخ انصاری ... می شوی آیت الله بیگدلی .. می شوی آیت الله نبوی ... می شوی صدها دزفولی گمنامی که در گوشه گوشه ی عالم مرزهای علم را درمی نوردند...

تبر به دستان عالم را بگو این باغ تا همیشه سبز می ماند که سبز بودنش از عشق سبزقباست و آرام کردن طوفان ها را از حضرت روبند به ارث برده است.

باباحزقیل، دعایمان کن...

دعایمان کن تا نام موسی را از قفس ستاره ی شش پر آزاد کنیم که ما عاشق مبارزه با صهیونیزم هستیم.

هرکجای این عالم ظالمی هست به حکم "وآخر تابع له علی ذالک" زیارت عاشورایمان براو می تازیم که دزفول رنج مظلومیت را با استخوان هایش چشیده و یاری مظلوم را در نوای هل من ناصر مولایش لبیک گفته است.

تلوزیون روزهای خونین یمن را به تصویر می کشد مادرانی که کودکان پوست به استخوان چسبیده شان را درآغوش گرفته اند و اما

اما همچنان مقاوم و استوار تکیه بر خدا دارند

انگار روزهای آتش و خون دزفول را مجسم می بینم و لعنت به نامردمان عالم که در فهرست دشمنی هاشان الف، همیشه ایستاده ها هستند.

این شهر پر از هیودی ها و ابوالقاسمی ها و حاجیوندهاست که ماردانش در اقتدا به ام البنین دامانشان را نذر پروراندن یاران حسین و زینب کرده اند.

روزی دست به دست هم دادیم و شهرمان را سنگر ساختیم برای دفاع از انقلابمان ...

و حالا هم عهد می بندیم سازندگی شهر و کشورمان را در هرکجا که باشیم که لبخند سید علی آرزوی ماست و دشمن هرچقدر هم که تحریم کند مقاومتمان شکستنی نخواهد بود ....

ما زاده ی پایتخت مقاومت ایران اسلامی هستیم.

  • زهرا آراسته نیا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی