تو رنگ حماسه بر غزل آوردی
تو رنگ حماسه بر غزل آوردی
اعجاز همیشه بی بدل آوردی
مادر شده بر پدر، فدایت عالم
خلقت شده بر مدار جانت آدم
وقتی که علی یگانه ی عالم شد
مردانه ترین ترانه ی عالم شد ...
وقتی که زمان حادثه ها را می زاد
صبری که حسن به گرده ی دوران داد
آن وقت که کربلا حسینی می شد
تاریخ شد از حماسه از خود بی خود
هر روز که زینب از زمان پیش گرفت
آزادگی از اسارت خویش گرفت
وقتی که شلمچه لاله پررور می شد
در جبهه نوای فاطمه سر می شد
حالا که منامه شعر خون می خواند
در اوج گلوله از جنون می خواند
حالا که بهای شیعه بودن مرگ است
بر دفترمان مقاومت سربرگ است
حالا که مدافع حرم باز شدیم
در عشق و جنون دوباره آغاز شدیم
اینها همه از شکوه دامان تو بود
احساس طراوتی ز باران تو بود
وقتی که پدر مزد رسالت می خواست
بر کوی تو عرضه ی ارادت می خواست
ای با فدکت شکوه کسری بی رنگ
ای خطبه ی تو به گوش بیداری زنگ
خورشید به دستاس تو گردش می کرد
ماه از شب چادرت گزارش می کرد
زهرایی و ریحانه ی عالم هستی
مهر و دل و اقتدار با هم هستی
سردار مباهله تو و آئینت
نجران به هراس از تب نفرینت
ای آیه ی "اللهُ صمد" را برهان
تفسیر تمام بودنت با قرآن
ای شاه نجف دخیل سجاده ی تو
عالم به خروش از خم باده ی تو
مردی که امید آخر انسان است
عالم همه پیکر است و او چون جان است
گفته ست که اسوه ی حسن بنت رسول
ایجاز شده خدا به اعجاز بتول
ما منتظر شکوه زهرا هستیم
بی تاب طلوع صبح فردا هستیم
14/12/92
www.boome-eshgh.mihanblog.com