روضه ی مکشوفه
يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ
تصور کن دری را که
شتر هم از آن داخل می شود .... حالا
دوباره مرور کن قصه ی در و پهلو را.
تصور کن دری را که
شتر هم از آن داخل می شود .... حالا
دوباره مرور کن قصه ی در و پهلو را.
ناز و غمزه امدادگر جماعت هم دیدنی بود و کشیدنی. اما به قول خودشان پزشک نه امدادگر! چقدر ما بسیجیها مهم بودیم که شبهای عملیات پزشک همراه داشتیم! چه اندازه هم این دکترها نگران حال ما بودند! آنها می گفتند: نترسید بروید جلو ما پشت سرتان هستیم فقط سعی کنید تیر و ترکش را از جایی بخورید که زخمتان قابل بستن و پانسمان کردن باشد. ما از فرط علاقه به آنها اطمینان می دادیم که روشی پیش بگیریم که به شهادت یا اسارت منتهی بشود و اگر جزییاتش را می خواستند بدانند در توضیح آن می گفتیم: نمی خواهیم با قتل نفس بار شما را سنگین کنیم یا وسیله آموزش و کارورزیتان باشیم.
عرشیان:
http://www.mehrnews.com/detail/News/2245516