طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

۱۵ مطلب با موضوع «غزل عاشقانه» ثبت شده است

صبح است و لبت به بوسه ای شیرین کن

تا آخر شب اسب صفا را زین کن

من عاشق خنده های نابت هستم

شهر رخ خود به خنده ای آذین کن

تا بوده چنین بوده و تا هست چنین

با بودنت آرامش من تأمین کن

بالایی من، طواف تو آئینم

دیوان غزل کتاب این آیین کن

گنجشک ترین مقیم احساس تو ام

کم‌تر دل کوچک مرا غمگین کن

یک عمر شدم دخیل چشمت ، حالا

چشمی بگشا و یک نظر آمین کن

با لهجه ی مادری غزل می خوانم :

"اِی سوزگَنُمی، دل غمَ پُر خین کن"!1


---

1: به لهجه ی دزفولی - ای سبزه ی گندمگون، دل غم را پر خون کن

  • زهرا آراسته نیا
من از اهواز چشمانت به شرجی اکتفا کردم
مرا کارونی خود کن که در اشکم شنا کردم
شبیه آفتاب ظهر تابستان دلم داغ است
به سوز طعنه های تو خودم را آشنا کردم
من از طعم غزل هایم دهانم گس شده، برگرد
ردیف شعرهایم را ببین غرق "شما" کردم
مرا دیدی و عینک دودی ات را جابجاکردی
و فهماندی: که عشقت را به عشقی جابجا کردم
شب از نیمه گذشته من چه حال مبهمی دارم
به صحن مهزیار امشب برای تو دعا کردم
به شادی می سپارم بعد از این احساس هایت را
غلط کردم اگر بر اخم دنیا اعتنا کردم
  • زهرا آراسته نیا
کمی ز شهر لب تو نبات می گیرم
دلت گرفته خدا را برات می گیرم
همیشه همقدم تو به راه خواهم زد
ببخش اگر جلوی دست و پات می گیرم
چقدر خنده به تاج لب تو می آید
برای سلسله نذر ثبات می گیرم
همیشه مست نگاه تو می شوم آخر
که روزه از همه ی مسکرات می گیرم
من از سیاهی چشمت به چاه لغزیدم
و دست بر مژه ات تا نجات می گیرم
شبیه خاطره ات را ندیده ام هرگز
تو را برای خودم قنترات می گیرم
به رشته رشته ی اشکم دخیل می بندم
من از ضریح دو چشمت برات می گیرم
  • زهرا آراسته نیا
امروز می خوام حرف سیاسی نزنم نتیجه اش می شود این:

وقتی که روی خویشِ خود سرپوش بگذاری
حالی شبیه حال امروز منی داری

وقتی بخواهی شعر تو آرام باشد تا
دست دلت را رو نسازد، آه می باری

اصلا نمی دانم چرا شاعر شدن سخت است
شب می شود اینجا ولیکن باز بیداری

شاعر که باشی لحظه هایت درد می گیرند
بر دوش ذهنت می کشی در هر قدم "دار"ی

گاهی سیاسی می شود شعرت و بعد از آن
ناگاه عاشق می شود بر چشم بیماری

شاید کسی یک ذره از دردت بفهمد تا!
هی لابه لای حرف هایت سرفه می آری

آخر شبیه خاطرات یک شب جنگی
موشک ، سخن ، فریاد، آجر ، دود ، آواری
  • زهرا آراسته نیا
پرنده، شبش، اشک و آه و ستـاره ست

دلــش در قفس همـنشین شراره ست

برایت نوشـــــتم دلـــــــم تنگ رود است

و تو خوب می دانی این استعاره ست

به دستـــت سپـــــردم دل آســــمان را

ببینــــــی عزیزم که بـــاران هماره ست

تب خاطـــراتت تنــــــم را گرفتــــــــــــــه

و این حال و روز دلی پـ ـاره پـ ــاره ست

من و هق هق این نفـس های شـرجی

که آمـار دلتنــگی ام بی شــــماره ست

کنـــار تــو بـــاران به دل سجده می کرد

وضو کـــن بیا وقت عشقـی دوباره ست
  • زهرا آراسته نیا