خیالش تا قیامت اشک داره
دمی که آسمون نقش زمین شد
همون وقتی که چشمای رقیه
دیگه حس کرده بود تنهاترین شد
- ۱ نظر
- ۰۶ آبان ۹۳ ، ۱۸:۳۰
خیالش تا قیامت اشک داره
دمی که آسمون نقش زمین شد
همون وقتی که چشمای رقیه
دیگه حس کرده بود تنهاترین شد
دارد دوباره سینه زدن باب می شود
شهر از وقوع واقعه بی تاب می شود
نم نم به بام تکیه که باران چکید گفت:
ابر از خجالت لب او آب می شود
11/8/92
مادرت زهرا ست، یعنی عالمی
بسته بر یک چرخش چشمان توست...
یا حســــین(ع)
مانده تا پشت زمین خم بشود
مانده تا کار زمان غم بشود
کاروان در ره و دلها به تپش
مانده تا ماه محرم بشود ...
آی قصّه قصّه قصّه
قصّه ای عاشقونه
از دو برادری که
شدن ماه زمونه
یکی امام حسین و
یکی حضرت عبّاس
یکی یه شاخه ی گل
یکی عطر گل یاس
*رفع الله رایه العباس*
تندیس آزادی یعنی دست های تو
که در بند تنت هم نماندند
کربلا عرصه ی نابی ست که ثابت می کرد:
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد ......
زیر باران برای نوزادش پیراهن مشکی خرید تا اولین اشک را آسمان رویش بریزد.....
کامش که با "خاک" تربت برداشته شود
باید هم اشک را از "آب" باران بیاموزد
تا "آتش" عشق حسین (ع)
شعله ی هماره اش باشد