عزا می کنند عید قربان را تا پیمان دوباره ببندند با جاهلیت پدرانشان. این قوم عادت کرده اند به بستن راه ، تاریخشان فریاد می کند زنده به گور کردن را.
وقتی بنده ی پول باشی و تشنه ی قدرت معلوم است که برای محکم کردن پایه های حکومتت باید بسیار قربانی کنی هرچند انسان باشد!
اشک ها بی اختیار پهنه ی صورت هایمان را خیس می کنند.
محرم زودتر فرارسید... می گویند اگر قطره ای آبشان می دادند خیلی از حاجیان حالا زنده بودند... آب ... آب ... آب ... انگار قصه نامردمی ها همیشه به آب ختم میشود ...چه فاجعه نفسهای بند آمده ی حجاج باشد و چه ماجرای دستهای بستهی غواص و چه، بیدستی عباس(علیه السلام)!
هرچه باشد، خبر آنقدر تکان دهنده هست که ارتعاشش بالاخره پایه های حکومت ظالمان را خواهد لرزاند...
انگار همین دیروز بود که شبکه قرآن از کسب مقام اول قرائت قرآن حاجی حسنی خبر میداد و گزارشگر از صمیم قلب خوشحال بود که پس از سالها ناداوری بالاخره مقام اول به ایران رسیده و حالا انگار کینه شان را جمع کرده بودند و ناجوانمردانه سد کردند راه نفس های همیشه در اوج قاری را.
اصلا این حاجیان، مدافعان حرمی بودند که خونشان حرم امن الهی را از چنگال وهابیت خواهد رهانید، إن شاءالله
اشک هایمان را بدرقه حاجیان شهیدمان می کنیم تا پیغام مان را به خدایمان برسانند که" اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا(ص)، و غیبه ولینا، و کثره عدونا، و قله عددنا و شده الفتن بنا"1...
به ترک های رکن یمانی کعبه قسم،بی تاب حضور درسپاه إبن الحیدریم...
و غدیر از راه میرسد ... چه بخواهند و چه نخواهند حقیقت جهان را خواهد گرفت.
به تمام فرهنگ لغت های جهان بگویید غدیر، نه آبگیر که چشمه جوشان و زاینده ی عاشقی ست.
و مگر نه آن است که “و جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی” پس اکسیر زندگی را در قطره قطره جوشش غدیر باید جست که دست علی (ع) تنها راه اتصال ما با دست های بر افراشته ی پیغامبر اعظم است.
آیه اکمال دین را میخوانم و فرزندم کودکانه میپرسد ”مگر بنا بود شرّی به پیغمبر برسد که خدا وعده یاریشان را داده ست؟”
و همین پرسش کافیست تا سقیفه و کوچه و ریسمان و صفین و جمل و نهروان ، محراب کوفه و تابوت تیر خوردهی حسن(ع) و گلوی پاره پارهی اصغر … و سه نقطه های بی پایان زجرهای شیعه، آهنگ بغضهایم شوند و … لا یوم کیومک یا اباعبدالله.
و هنوز هم که هنوز است ابن ملجم های حافظ قرآن، سر می برند قرآن های ناطق را و نعره می کشند بغضشان با علی(ع) را.
عدالت عجیب تقارنی دارد با لحظه لحظه ی علی بودن و همیشه قابیلیان روزگار در پی سربریدن عدالتند.
و تو درست در نقطه ی عطف معادله ی روزگار ایستاده ای و انتخاب با توست . با علی میمانی و زخمهای روزگار را به جان میخری و قدم به قدم در سرابالایی انتظار به کمال میرسی یا به قعر لذتهای دنیا سقوط خواهی کرد؟
غدیر بوته ی امتحان هر روز ماست…
- ۱ نظر
- ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۵