لبخندهای ساده ات با خون انــاری شد
وقتی برای غیر تو "غیرت " شعاری شد
تــا قلـبـت اطمینان بگیــرد ، ای خلیــل ما
هر تکّـه از قلبت شکـــاری استعاری شد
تــو بر خلاف عرف عصــر ما درخشیـــدی
تیغــت به جــان منکــران نــور کـاری شد
من شورش چشم تو را منشــور می بینم
اشکی که از آن در هوا خورشید جاری شد
ساکت شدیم و شعرهای بیصدا خواندیم
حتی سکوت از بی صدائی مان فراری شد
ما را دعا کن تا غــزل هامان به پا خیــزند
حالا که شعـر اعتراضت ماندگــاری شد
- ۴ نظر
- ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۶