طنز ادبیات کودک
🔴چرا لالا لالا گل فندوق؟!
یادم نمی آید ولی مطمئنم آن زمانی که توی قنداق بودم و با صدای پر از خشِ پیرزنهای فامیل، لالایی می شنیدم، وقتی به اینجایش می رسید که: «لالا لالا گل فندق، بابات رفته سر صندوق» و درست در همان وقت -بین رفت و برگشت های سریع و تهوع آور گهواره- بابا را می دیدم که نشسته وسط اتاق و چایی می خورد و دورش هم هیچ صندوق یا چیزی شبیه آن نیست، ونگ ونگ گریه ام بلند می شده که یعنی: « چرا به منِ طفل معصوم دروغ می گویید؟! »
کمی که گذشت هی از صبح تا شب با من تمرین می کردند که یاد بگیرم بخوانم: «یه توپ دارم قلقلیه... سرخ و سفید و آبیه» و تازه «مشقامو خوب نوشتم» و بعد «بابام بهم عیدی داد... یه توپ قلقلی داد» حال آنکه من هیچگاه نه توپی با ترکیب رنگ سرخ و سفید و آبی داشته ام و نه در آن عنفوان خردسالی مشقی نوشته بودم و نه بابا بهم عیدی، توپ قلقلی ای داده بود. و اصلا مگر کسی که مشقش را خوب می نویسد چیزی که بهش می دهند اسمش جایزه نیست؟! پس چرا دیگر قیمه ها را می ریختند توی ماست ها و جایزه را با عیدی سروتهش را هم می آوردند؟!
این وسط یک بزبزقندی ای هم بود که هیچ وقت نفهمیدم یک سبد علف جمع کردنش چرا به اندازه سه بار رفت و برگشت گرگ بیچاره تا دم خانه شنگول منگول و نانوایی و عسل فروشی و چندتا جای دیگر طول کشید؟ من که می دانم بز سر به هوا به اسم علف جمع کردن رفته بوده پاساژگردی و خونه ننه قلقله زن و یک توک پا آرایشگاه شنل قرمزی خانم و این همه سال ما را علاف سه تا بچه ی آی کیو پایینش کرده است!
مدرسهرو که شدیم، هفت هشت ده جلد کتاب «قصه های خوب برای بچه های خوب» دادند دستمان که ما هی تویش می گشتیم تا به یک نصفه نقاشی برسیم و یک نفسی تازه کنیم بین آن همه کلمه و جمله.
ولی با تمام این حرف ها وضع ما خیلی خیلی بهتر از کودکان امروزی بود که مامان بابا و فک و فامیل فقط با گوشی هایشان برای آنها کلیپ لالایی و قصه پِلی می کنند و دیگر لذت صدای خش دار اما اورجینال شنیدن را هم ندارند.
#زهرا_آراستهنیا
پ ن: روز ادبیات کودک و نوجوان رو بهانه ای بدونیم برای ارزش دادن به فکر و اندیشه کودکانمون
پ ن۲: منتشر شده در پایگاه خبری تحلیلی دانشجونیوز
@arastehnia
Https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
سلام وقتتون بخیر.
خدا قوت که هنوز سنگر وبلاگ را رها نکردید. با سرچ شعر حاج قاسم دوباره نوشته های شما را بعد از سال ها دیدم