طراحی و راه اندازی سایت های اینترنتی

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

سوزستان

****************حرف‌های سوزان دلم که چاره‌شان نگاشته‌شدن بود ... نوشته‌های زهرا آراسته‌نیا

مشخصات بلاگ
سوزستان

هم فلسفه می خوانم و هم نقاشم
هر صبح به صورتم غزل می پاشم
"آراسته"ام به نام "زهرا" ای کاش
با سیرت فاطمی مزین باشم

صرفا جهت ثبت در خاطراتم:
مقام های کسب شده توسط این وبلاگ تا کنون
1- برگزیده بخش شعر مسابقه زیر نور ماه( هفته دفاع مقدس) -مهر 92
2- برگزیده بخش شعر مسابقه عاشورای انقلاب - دی 92
3- مقام دوم بخش یادداشت و مقاله مسابقه فریاد انقلاب - بهمن 92
4- برگزیده بخش شعر همایش پاسداشت شهدای امر به معروف خوزستان- مرداد 93
5- برگزیده مسابقه وبلاگ نویسی من انقلابی ام - بهمن 93
6- برگزیده مسابقه شعر من زنده ام - اسفند 93
7- برگزیده مسابقه شعر طنز دکتر سلام - اردیبهشت 94

Yemen ifyemen

جنبش letter4u

بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۹ دی ۰۱، ۰۸:۰۲ - مجید فضیلت
    احسنت
  • ۳۰ خرداد ۰۱، ۰۶:۵۵ - ج....ک
    تشکر

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

چرا امشب انقدر کوتاه بود؟ من هنوز کلی حرف داشتم با تو. کلی اشک داشتم برای تو.
این تازه همان شب قدری است که از هزار ماه بهتر است! یعنی هزار ماه هم به همین سرعت می‌گذرد و آن وقت من می‌مانم دنیایی که فرصت نکرده ام در آن برای تو دلبری کنم.
تازه فهمیدم چقدر وقت ندارم!
خودت گفته بودی به کارها رنگ خدایی بزن، تازه حالا فهمیدم برای چه! من وقت ندارم هم کارهای خودم را انجام دهم و هم بعدش برای تو کار کنم. دنیا به همین کوتاهی امشب است.
خودت به وقتم برکت بده!
خودت یادم بده چطور تندتند بندگی‌ کنم!
من هی یادم می‌رود ساعت به وقت با تو بودن، چند است.

چشمانم را می‌بندم. به سرعت نوری که تو در دلم روشن کرده‌ای پرواز می‌کنم تا زمانم کش بیاید به قدر یک یاغفار گفتن و آن وقت امیدوار بشوم به بخششت و چشم بدوزم به لبخندت که هرچه من فراموش‌کار باشم تو ارحم الراحمینی...

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

صدای اذان می‌آید. تو، مرا می‌خوانی و چه افتخاری بیشتر از این که والاترین والای عالم تو را بخواند؟
به من حق بده مغرور شوم و به خود ببالم. خدایی که بزرگتر از هر بزرگی‌ست و خدایی جز او نیست و نیک‌مردی چون محمد، فرستاده ی اوست و شگفت‌انگیزی چون علی، ولی او ست، مرا به نماز می‌خواند و این عین خوشبختی ست.
تیک تاک ساعت، ضربان قلبم را تنظیم می‌کند تا درست روی ثانیه ی عاشقی، گُر بگیرم و بی‌تابانه مهیای همصحبتی تو باشم.
خودمانیم، وعده بهشت، آنقدرها هم جذاب نیست که به خاطرش روزی پنج نوبت غرورم را به سجده بیاندازم.
ولی توصیف جهنمی که در آن از تو دور خواهم بود آن قدر دهشتناک است که برای یک لحظه‌ هم دامانت را رها نسازم‌.
مرا از خود دور نکن. خودت که می‌دانی من، دور از تو می‌میرم. من بمیرم، دلت می‌گیرد از نابودی بنده‌ات. دل تو که بگیرد عالم به هم می‌ریزد.
حرف‌هایم روی زبانم نمی‌چرخند. ولی دست دلم که برایت خیلی وقت است رو شده! درست همان لحظه‌ای که چشم نگشوده، ترس، تمامم را فرا گرفته بود و بلند بلند گریه می‌کردم ورودم به زمین را... درست همان لحظه‌ای که اولین نافرمانی‌ات را کردم و دلم لکه تاریک گناه را تجربه کرد و از سیاهی‌اش قلبِ دلم گرفت... درست همان لحظه‌ای که من بودم و خودم و ناگهان یک دنیا دلتنگی‌ات روی بودنم سایه افکند... در تمام این لحظه‌ها دستم برایت رو شده بود که من، بی تو بودن را نمی‌توانم.
دستانم را تا کنار گوش‌هایم بالا می‌آورم تا صدایم در تمام کائنات طنین‌انداز شود که من، نمازم را برای نزدیکی به تو می‌خوانم.
هرچیز که مرا به تو نزدیک‌کند از بهشت هم با ارزش‌تر است.

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

می‌چکد از ذوالفقارش اشک بر دنیای ما
وای بر حال زمین بشکسته ارکان هدا

نام اعلا، خوی اعلا، منطق اعلا علی
سوره ی اعلای حق، اشفع لنا یوم الجزا

رشک برده آسمان بی شک به چاهی که در او
ناله زد شیر خدا سر مگوی سینه را

عشق یعنی پادشاهی از مسیر بندگی
«انت مالک» خواندنش شد شاهد این مدعا

فیلسوفان غرق دریای کمیلش می‌شوند
معرفت همچون دُری در بی‌کران او رها

می‌زند آتش نیستان را جدایی های ما
کوچه و پهلوی زخمی، بند بر دست خدا

أشهد أنَّ علی خیبرگشای عالم است
أشهد أنْ ذوالفقارش کرده خیر و شر سوا

خیر یعنی با علی ماندن چو میثم‌ها به دار
شر سقیفه، شر جمل، شر مصحف بر نیزه ها

ابن ملجم را کجا یارای قتل عشق بود
تیغ در محراب کرده بر سر او اقتدا

من یتیمم کاسه ی شیرم ولی پر اشک شد
قرن ها نام علی بوده به درد ما شفا

قدردان حضرت حقم که دست حکمتش
تا قیامت قدر ما را زد گره بر مرتضی

از یدالهی او ارثی به عباسش رسید
بیرق عشق و ادب گیرد به دستان جدا

عدل یعنی ماجرای آتش و دست عقیل
عدل یعنی خانه ی سلطان و فرش بوریا

آه گفتم بوریا ... گریه امانم را برید
روضه هر رروزمان: داغ شهید کربلا
###
جاده های اربعینی میرود سمت ظهور
از نجف آغاز خواهد شد تمام ماجرا

#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia
#شب_قدر
#شهادت_امام_علی_علیه‌السلام

  • زهرا آراسته نیا

⚜️اللهم عجل لولیک الفرج...

اتاق تاریک است و من همین تاریکی و تنهایی را ترجیح می‌دهم به همهمه ی آدم‌هایی که بودنشان رنگ تو نیست.
من همین گوشه ی دنج را مرکز ثقل عالم می‌دانم وقتی سرم روی شانه‌ ی خیال توست.
از تو چه پنهان، نشسته‌ام برایت با لهجه ی دعا شیرین‌زبانی کنم تا بهترین تقدیرها را عطایم کنی. نشسته‌ام با هزار نام زیبا تو را بخوانم تا تو از هرکدامشان خوشت آمد به خاطر همان به من صله بدهی عاقبت به خیری‌ام را.
لبخندت را دوست دارم وقتی می‌بینی همان اسم‌هایی که خودت یادم دادی را هم غلط غلوط می‌خوانم و اما به رویم نمی‌آوری.
لبخندت را دوست دارم وقتی می‌دانی پشت ده‌ها تسبیح العفو گفتنم، یک فردای پر از پا کج گذاشتن است و باز به رویم نمی‌آوری.
لبخندت را دوست دارم وقتی التماست می‌کنم کمی اشک رزق چشمانم کنی و بعد با همان چند قطره خودم را مقرب درگاهت می‌پندارم.
دوست دارم تا آخر دنیا همینجور از این بچه‌بازی‌ها دربیاورم و عوضش تو لبخند بزنی.
اصلا پیش تو که باشم دلم فقط بچگی می‌خواهد. ساده و دل‌خواه و پر از شیطنت، بدوم دنبال آرزوهایم و بادبادک ذهنم را بسپارم دست نسیم تا درست بندازدش جلوی پای تو.
امشب تو را با لبخند خواندم. عجیب بود اما چسبید.
آسمان گوش تیز کرده بود تا نجواهای درگوشیم با تو را بشنود. یاس سر خم کرده بود و دلبرانه نگاهمان می‌کرد شاید او را هم به جمع خودمان بخوانیم. رود خود را به ساحل می‌کوبید تا از وسط احساسمان رد شود.
ولی امشب فقط شب ما دوتا بود.
امشب نزدیک تر از هر وقت دیگر مال خودِ خودِ خودم بودی که من تمام تقدیرم را سپردم به دست مهربان تو.
خدایا، لطفا برایم آن چیزی را مقدر کن که خودت می‌پسندی نه آن چیزی که من لایقش هستم. ممنون

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

گذشت، به سرعت باد، به سرعت برق. صدای همهمه ی ملائک از حیاط خانه‌مان شنیده می‌شد. آسمان شب روشن‌تر از هرچه فکرش را کنی ستاره‌باران احساس بود و بازار بخشایش خدا، گرم گرم گرم.
من که می‌گویم نزول قرآنت را بهانه کرده ای برای بار عام مهربانی و عفو و عطوفتت. آخر آنقدر خوبی که نمی‌خواهی شرمنده لطفت شویم و بفهمیم داری بی هیچ دلیلی می‌بخشی‌مان.
معشوق غیور من، یک لحظه کنارت بودنم را بهانه می‌کنی برای تا آسمان به پایم لطف ریختن، با آنکه می‌دانی ته قلبم باز هم مور مور می‌شود برای برگشتن سمت گناه‌.
کاش کمی خجالت می‌کشیدم. کاش به قدر ارزنی حیا، ته وجودم مانده بود و بعد از امشب بیشتر کنارت می‌ماندم.

سرِ شب که برایم یک استکان واژه کنار شاخه‌ای شب‌بو مهیا کرده بودی فهمیدم امشب با غفاریتت، دل به دلم خواهی داد و صبح نشده تقدیرم پر می‌شود از «یُبَدّل الله سیئاتهم حسنات» و من می‌مانم و دهانی که تمام واژه‌هایش به قدر سپاس ذره ای از محبتت نیست.

خودت مرا پررو کرده‌ای که بی وجود لیاقت، خوب‌ترین خوبی‌هایت را از تو بخواهم و بی‌صبرانه زل بزنم توی چشمانت که یعنی: «منتظرم‌ هان! استجابتشان دیر نشود یک‌وقت!»
این‌ها حال و هوای امشب من بود و من می‌ترسم از فردایی که شاید شبیه امشبم نباشم.
ای نزدیک‌تر از من به من، مرا به حال خودم وامگذار که بی‌پناهی را با تک تک سلول‌هایم درک کرده‌ام و سلاحی جز گریه برای من نیست.

#إرحم_من_رأس_ماله_الرجاء_و_سلاحه_البکاء

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

سلام ای علت باشکوه من، ای باعث تمام کائنات، ای دلیل هرکه دنبال دلیل است.
می‌خواهم بشناسمت و باید بشناسمت و مطمئنم اگر بشناسمت، تو را عاقلانه عاشق خواهم شد. 👌
مگر می‌شود عاشق کسی که علم محض است نباشی؟
مگر می‌شود عاشـ❤️ـق آن کسی که عدالت و حکمت عصاره کارهای اوست نشد؟
تمام کجی‌ها و نادلخواهی‌های دنیا از بی‌عدالتی ست و روح، که از خود عادلت در ما دمیده‌ای، هرگز تاب چیزی عدالت را نخواهد داشت.
🍃باید تو را بشناسم که تو تنها و یکی ترین‌ یکی عالمی و جز تو هیچ نیست.
باید تو را بشناسم تا بدانم عدالتت حکم می‌کند دنیا را بیهوده نیافریده باشی و برای سزا و جزای این‌ دنیایی ها، دنیای دیگری باشد تا بی‌حد و منع عدلت اجرا شود.
باید بشناسمت تا بدانم تو با آن حکمت و علم و لطف بی حدت مرا، من محدود در عالم ماده را، دست تنها در عالم رها نمی‌کنی و برای رسیدنم به خودت برایم راهنما می‌فرستی که بشوند پیغمبران و امامانم.
⚡️ تو را که اینگونه بشناسم، آن وقت است که نمی‌توانم عاشقانه دوستت نداشته باشم. نمی‌توانم برای اجرای هر دستورت آماده نباشم و اصلا بی‌تابی می‌کنم تا لب‌تر کنی و من روی هوا حرفت را بقاپم و با انجامش خودم را برایت شیرین کنم و دلم ضعف برود لبخندهای دلنشین رضایتت را.
دیگر با صدای اذان در دلم غوغا می‌شود که بدوم و بشوم اولین بنده ی در صف حرف زدن با تو.📿
✨ تو را که بشناسم عقلم حکم می‌کند جز تو را نپرستم و جز تو را نخواهم و جز تو را نیایش نکنم. چشم‌هایم قفلی می‌زند روی چشم‌های نازت و جز برق بیداری‌شان هیچ چیز شوق بودنم نمی‌بخشد.
باید بشناسمت تا حد بی‌حدی مهربانی‌ات آرامش بهبوهه تمام سختی‌هایم شود.
باید بشناسمت تا بی چون و چرا دستم را توی دست قوی و بزرگ و پربرکتت بگذارم و هرطرف که اراده کنی دلخواهانه همراهت بچرخم.
💠 باید تو را بشناسم...
و برای این شناخت، راهنمایی خودت را می‌خواهم که تو را جز به تو توان شناخت نیست و جز تو راهنمایی و دلیلی به سمت تو نخواهم جست.
دلیلم باش ای دلیل تمام متحیرین.🙏

#بک_عرفتک_و_أنت_دللتنی_علیک

*زهرا آراسته‌نیا*
@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia

  • زهرا آراسته نیا

#سحرنوشت ۱۸
زندگی‌ام ارزش زیادی ندارد اما دوستش دارم. باید هم دوستش داشته‌باشم آخر اولین هدیـ🎁ــه‌ا‌ی‌ ست که به من داده‌ای. 💠 شرمنده! ولی شاید ندانی هدیه گرفتن چه مزه‌ای می‌دهد🎊 چون تو همیشه «واهب العطایا» بوده‌ای و هدیه دهنده. اصلا همه چیزهای عالم هم که مال خودت است!
تو رسمت با ما فرق می‌کند. بهترین ها را می‌دهی و بعد پس میگیری. بالاخره دیر یا زود هم آن لحظه فرامی‌رسد که دلت هوای پس گرفتن اولین هدیه ات را بکند. آن روز من می‌مانم و شرمندگی بلایی که سر هدیه‌ات آورده‌ام. 😔
باید تا فرصت باقی ست فکری به حال زندگی‌ام کنم. این زندگی اصلا شبیه آنچه تو دستم سپردی نیست.
می‌دانم پناهی جز شهـ🌷ـادت برای سعادتم نیست. باید اولین هدیه ات را بپیچم لای کاغذ کادوی قرمز شهادت تا زهواردررفتگی سال‌های زمینی بودنم دیگر به چشم نیاید. 🔸 اصلا هدیه تو را باید در راه خودت فدا کرد که جز این باشد عاقبت دنیایم به خیر نخواهد شد. جاذبه چشم‌هایت قربانی می‌طلبد و هابیل هابیل خوبان تاریخ را به بوته امتحان عشق❣️ می‌کشاند و آن وقت من می‌مانم و حسرت نبودن در جرگه شهیدانت. دلت می‌آید؟! بگذار با تمام بی لیاقتی‌ام به مهربانی‌ات امیدوار باشم و «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» بشود دعای مستجاب هر روزم که تو برآورنده ی حاجاتی.🙏 #یا_قاضی_الحاجات
#زهرا_آراسته‌نیا
@arastehnia

Suzestan.ir

  • زهرا آراسته نیا

حسرت آورده ست و آهی سرد دارد رفتنت
التماسی که نرو, برگرد! دارد رفتنت

آسمان یک لحظه با دریا یکی شد، پرزدی
علتش هرچیز باشد درد دارد رفتنت

زهرا آراسته‌نیا

#ارتش_تسلیت
#ارتش_فدای_ملت
#کنارک
@arastehnia

  • زهرا آراسته نیا
به من نزدیک می‌شوند آنان که نباید نزدیک شوند. آنان که حالم بد می‌شود از بودنشان. آنان که نگاهشان رنگ امنیت ندارد. می‌ترسم از بودنشان. دستت را محکم می‌چسبم و دلم میخواهد آن قدر کز کنم پهلویت که چشمان هیچ کدامشان را یارای دیدنم نباشد.
خودت می‌دانی چقدر پشیمانم از اینکه طوری نبوده‌ام که بفهمند دلم مال تو است و آنها نباید جرأت نزدیک شدن به خود بدهند.
من باید آنقدر شبیه تو بشوم که همه بدانند توی قلبم جز تو جایی برای دیگری نیست.
باید سرشار از تو باشم. باید دهان که باز می‌کنم صدای تو طنین‌انداز جهان شود. باید راه که می‌روم، طراوت قدوم تو در زمین منتشر شود. باید نگاه که می‌کنم، برق چشمان تو دل‌ها را آسمانی کند.
من باید تو باشم.
دست واژه هایم را می‌گذارم توی دست مهربانی‌ات تا غزل غزل، عاشقانه ی پاک بچکد روی تمام داستان های عالم. کتاب ها دوستان خوبی نیستند اگر راوی مهربانی تو نباشند.
باید قصه عاشقی‌مان بشود نقل محافل همیشه ی تاریخ تا همه بدانند دل من صاحب دارد و انیس لحظه‌های تنهایی ام حضور دل‌انگیز تو ست.
مرا برای خودت نگه‌دار ای بی‌نیازی که شدیدا به او نیازمندم.

#یا_انیس_من_لا_انیس_له
#و_هل_یرحم_الفقیر_الا_الغنی؟!

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastrhnia
  • زهرا آراسته نیا
آدم است دیگر! از همان اول برایش حوا آفریدی و دوتایی شدند همدم، شدند همراه، شدند رفیق. اگر با هم گندم خوردند با یکدیگر هم عبادتت کردند.
آدم، چه ابوالبشر باشد و چه ما نوه نتیجه‌های آخرالزمانی‌اش، دلش رفیق می‌خواهد. دلش می‌خواهد یکی باشد که دل به دلش بدهد و بی‌واهمه پیش او خودش باشد و دم گوشش نجوا کند.
دلش می‌خواهد هرچه غصه دارد را با یک «خب، بگو ببینیم چه خبرِ» رفیقش از دل بیرون کند و بریزدشان روی دایره ی درددل و بعد راحت و بی‌دغدغه لبخند بزند شوخی‌های رفیقانه‌شان را.
خوش‌بحال من که در این گوشه بی پیرایه ی دنیا، رفیقم تو هستی. خوشا به حال من که حرف‌هایم می‌شوند درددل هایی برای تو که رفیق هر بی رفیقی.
اصلا کاش همیشه بی‌رفیق بمانم که بعد تو بیشتر رفیق غصه‌هایم باشی و بزنی روی شانه‌ام که غصه‌نخور بنده ی تنها! خودم رفیق بی‌کسی‌هایت می‌شوم.
و بعد تندی بوسه بزنم وسط پیشانی‌ات را و لبخند آرامش بشود مهمان لب‌های قلبم.
عزیز دلم، با تو چقدر می‌چسبد صبوری! من مشکلاتم را یکی یکی دندان روی جگر بگذارم و تو ببینی و نازم را بیشتر بکشی و قربان‌صدقه ی منِ بنده‌ات بروی و من در دلم قند آب شود مهربانی‌ها و رفاقت هایت را.
قسم می‌خورم، هیچ کس مثل تو پای رفاقتش مرام نمی‌گذارد. ممنونم، رفیق خوب تنهایی‌هایم!

#یا_رفیق_من_لارفیق_له

*زهرا آراسته‌نیا*

@arastehnia

Suzestan.ir

Instagram.com/arastehnia
  • زهرا آراسته نیا