برای آمریکا و حقوق بشرش!
دل از لبخند خونبار تو آرامش نمی گیرد
نگو این خشم روزافزون چرا کاهش نمی گیرد
برای تشنگی هامان سرابی سخت و دلگیری
که با رعد سیاه تو نمی بارش نمی گیرد
چه بلبل ها که در باغم غزل با ناله می خواندند
گل از طوفان جور تو که آسایش نمی گیرد
صفای کودکانش را جهان از تو طلب دارد
که در بازار تو نرخ دل افزایش نمی گیرد
شبیه شیمیایی ها میانش سرفه افتاده
شکسته واژه ی شعرم اگر زایش نمی گیرد
***
دلم دست توکل را به دست عاشقی داده
نه نانش را به لطف از تو، نه با خواهش نمی گیرد